-
نوروزنامه؛ از ایران تا ایران
شنبه 21 فروردینماه سال 1389 16:52
همیشه باید بیایی و از نوروز تعریف کنی، تو هر شرایطی باید بیایی و بگی نوروز کجا بودی چی کار کردی چی به تو گذشت! همیشه نوروز من یکی از بی سر و صداترین روزهام بوده! نمی دونم چرا. ولی همیشه این گوه بوده. امسال هم این چنین شد ولی هفته دوم نوروز مانند سه سال پیش از اون تصمیمی های یهــــویی گرفتیم و آماده رفتن به دیار...
-
به پیشواز نوروز ۱۳۸۹ خورشیدی (ساعت ۲۱ و ۲ دقیقه و ۱۳ ثانیه)
شنبه 29 اسفندماه سال 1388 11:36
زمانی که پیش خودت کاری رو آغاز می کنی٬ یه روزهایی باید بیایی و بنویسی! هتا اگه نتونی! گروهی از این روزها همیشه تازه ست و هیچ زمان برات کهنه نمیشه٬ اصلن ویژگی این روزها همینه. یکی از این روزها بوی تازگی لباس نو سبزی پویش و و و .. رو میده. نوروز. یک بار دیگه طبیعت پیرتر شد و چند ساعت دیگه جای خودش رو به طبیعت تازه و...
-
تَق تووق بوومک پووک.. چهارشنبه سوری، جشن آتش
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 10:15
هر ساله هر اندازه که به پایان سال نزدیک می شویم و کم کم زمستون سرد و بدون " برف " آماده سفر می شود تا جای خودش رو به بهار سبز بده٬ رخداد ها و آیین های در گاهشمار ایرانی بیشتر و بیشتر میشه٬ به کل زمستون آبستن بیشتر جشن های ایرانی ست ولی خوب بزنم به تخته "بابا مامان بزرگ" های ما زیادی جشن داشتن، خسته...
-
ناتور دشت ؛ تداعی کننده همه ساعت های ما
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1388 10:59
"هیچ وجه تنها نیستی٬ وقتی که تحریک بشی٬ هیجان زده بشی بدونی. خیلی از آدم ها درست عین الان تو از نظر روحی و اخلاقی مشکل داشته ن و خوشبختانه عده ای از اونها مشکلات شون رو ثبت کرده ن. اگه بخوای می تونی از اون مشکلات چیزهای زیادی یاد بگیری. همون طور که روزی اگه تو چیزی برای ارائه داشته باشی٬ کسی هس که چیزی ازت یاد...
-
پادشاه و بیگناه
جمعه 16 بهمنماه سال 1388 21:01
همیشه و پس از دوران بلوغ نصفه و نیمه فکری دربارهسعدی چنان می اندیشیدم که تنها باید در کمبود رفتار و حالت هایی همچون: معنویت٬ رضایت٬ شکر گذاری٬ قناعت و دیگر رفتار هایی که هیچ کدام هیـــــچ سوی و سمتی به ما "معلوم الحال" ها ندارد، رفت!؟ ولی مدتی ست که مشتاق چشم و ابرو شیخ شده ایم هر بار که زمان بگذارد و حال...
-
جشن سده فرخنده باد
شنبه 10 بهمنماه سال 1388 21:29
امتحان ها یکی پس از دیگری خراب و نابود میشد! ولی خوب این "نابودی" ها به پایان رسید و الان زمان آرامش است و بس! هر چند که این روزها همه آماده روزی بس بزرگ برای دوباره نشان دادن "چیزی" هستیم ولی خوب گفتم خالی از لطف نباشه امروز را که روزی بزرگ برای فرهنگ و آیین کهن ایران و ایرانیان بود رو هم بهش...
-
ساعت؛ ۲۲ دقیقه بامداد
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 23:50
پرده نخست: اندرونی ـ اطاق او ـ تاریک ـ ساعت: ۲۲ دقیقه بامداد او همچنان تلاش می کند که خود را دلخوش نگه دارد - به هر روش و بهایی! - تا در کاری که سرانجام از پیش ها نوشته شده٬ باهمان نشود! ذهن و جلوی چشمان او چنان تاریک و گنگ است که هتا پروانه ورود پردازش هیچ داده بیرونی را نمی دهد. تنها به همان هایی که در ذهنش نقش بسته...
-
شب چله
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 12:27
شب چله؛ شب زایش خورشید و آغاز سال میترایی فرخنده باد دیر زمانی است که مردمان ایرانی و بسیاری از جوامع دیگر، در آغاز فصل زمستان مراسمی را برپا میدارند که در میان اقوام گوناگون، نامها و انگیزههای متفاوتی دارد. در ایران و سرزمینهای همفرهنگ پیراون، از شب آغاز زمستان با نام «شب چله» نام میبرند که همزمان با شب انقلاب...
-
استاد پایور درگذشت
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1388 13:42
همین دیروز بود که تو سرم نوشته ای رو می پروروندم که اگه زمانی بود بیام و اون رو بنویسم ولی اون رو به روز دیگه ای واگذار می کنم و به یاد استاد پایور می نویسم. استاد فرامرز پایور (۲۱ بهمن ۱۳۱۱ - ۱۸ آذر ۱۳۸۸) برای هر ایرانی که هتا کمی با موسیقی آشنایی داشته باشه نامی آشنا و بزرگ است. سنتور فرامرز پایور سال های سال است که...
-
الی را دیدم!
جمعه 13 آذرماه سال 1388 05:13
بالاخره.. پس از اون همه کش و قوس فراوان برای دیدن درباره الی ٬ همین چند لحظه پیش اون رو دیدم! هیچ زمانی برای هیچ فیلمی هتا "دیوانه ای از قفش پرید (فورمن)" این گونه چنین شوقی برای دیدنش نداشتم! و جالب اینجاست که در این روزگاری که در مرکز استان سینمایی نداریم! باید کمی راه می رفتم تا می دیدم. رفتم نشد، رفتم...
-
می خواهم زنده بمانم- از زبان یک گوسپند
شنبه 7 آذرماه سال 1388 14:38
بع بع بع نکش - منو نکش - ازت٬ از تو خواهش می کنم من رو٬ خواهرم٬ مادرم٬ پدرم رو نکش.. همون طوری که تو خانوادت رو دوست داری منو دوست شون دارم.. بع بع ع ع ع اگه تو منو این جوری بکشی٬ یه روزی هم می یاد که تو واسه تو دادگاه بگیرن - واسه کشتار و نسل کشی ما - می فهمی؟ نه خوب نمی فهمی دیگه.. بکش.. من رو راحت کن.. ولی بدون...
-
برف سپید
پنجشنبه 5 آذرماه سال 1388 13:25
بارون نم نم و کم کم و زیبایی پر از عطر و بوی طبیعت و پاکیزگی؛ پس از اون برفی به زلالی و پاکی و سپیدی برف! و پس از اون این ابر های در هم تنیده! و واژگون در آسمان بیکران. نگاه کردن به این سه زیبایی و بودن در بین اینها، اون هم در یک فاصله زمانی کوتاه، چند و چون واژه گنگ و نامفهوم "لذت" این روزهای سرد و خشک و...
-
یک روز "سرد شایدم سردتر".. 13 آبان تو
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1388 18:59
یک روز "سرد شایدم سردتر" باید بلند بشی و بروی سر جلسه امتحان نقشه کشی صنعتی، امتحانی که، نه ببخشید درسی که از آغازش تا به اون روز "سرد شایدم سردتر" هتا یک جلسه هم نرفته بودم.. باز خواب موندم.. ولی ساعت هشت و پانزده دقیقه لعنتی بود که صدای گوشی غراضه 1100 بیدارم کرد.. شماره دختر عمو، گنگ، نا مفهوم،...
-
یک روز سرد پاییزی
سهشنبه 19 آبانماه سال 1388 10:21
یک روز "سرد شایدم سردتر" باید بلند بشی و بروی سر جلسه امتحان نقشه کشی صنعتی، امتحانی که، نه ببخشید درسی که از آغازش تا به اون روز "سرد شایدم سردتر" هتا یک جلسه هم نرفته بودم.. باز خواب موندم.. ولی ساعت هشت و پانزده دقیقه لعنتی بود که صدای گوشی غراضه 1100 بیدارم کرد.. شماره دختر عمو، گنگ، نا مفهوم،...
-
هفتم آبان٬ سالروز کوروش بزرگ شادباد
پنجشنبه 7 آبانماه سال 1388 14:16
کوروش شهریار روشنی هاست کوروش افتخار ایران و ایرانی هاست کوروش از آن همه ایران است هفتم ( 7 ) آبانماه سالروز کوروش بزرگ خجسته باد که امسال با دوستان به آرامگاه برویم گفتم اینجا یاد کوروش بزرگ رو گرامی بداریم.. خیلی از کوروش بزرگ گفته شده لزومی نداره من دوباره این پرونده زیبای آدمی رو باز کنم٬ این روزها که ایران در تب...
-
بدترین انگاشته های ذهنی
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 01:17
از بس این روزها انرژی منفی و هزار "چیز میزه" بد دیدم و دیدیم به یاد "مرگ زوری" می افتم، چه بسا که هر چه جلوتر می رویم این "مرگ زوری" در همه جا کمتر می شود جز ایران! تازه گونه های تازه ای از مرگ زوری رو می بینیم.. یاد فلک کردن افتادم، همیشه در دوران کودکی بدترین گونه کتک خوردن سر کلاس درس...
-
به یاد پرویز مشکاتیان - همنشین تازه خیام نیشابوری
شنبه 4 مهرماه سال 1388 23:19
هفته پیش که آهنگ سفر و خوشگذرانی بدون هیچ درگاه و بی درگاهی! (فینترنت و تیلیفون و موبیل و و و..) رو داشتم نمی دونستم چه هفته پر رخدادی رو در پیش داریم! از آبرو ریزی جناب دکتر بیست و چهار میلیون ریالی و طومار سبز سه کیلومتری بر فراز پل بروکلین نیویورک گرفته تا از دست دادن استاد بی همتا سنتور ایران. به هر حال درسته که...
-
رندان مست
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 13:53
پس از یک ماه سفارش رندان مست و دو هفته به بازار اومدن این کار نوین استاد شجریان بالاخره سفارش من هم به دستمون رسید! دوست داشتم این کار رو همانند "آه باران" خریداری کنم و خوشحالم که این کار تازه استاد شوندی شد که همه به اندیشه خرید کارها باشند. به هر حال خیلی چشم به راه این کار بودم و دوست داشتم پس از دریافت...
-
به یاد استاد ابوالحسن صبا
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 02:31
امروز پس از مدت ها باز یک کار زیبا و شگرف رو گوش دادم. از واپسین باری که این رو گوش داده بودم بی از یک ماه هم میگذره ولی خوب بنا به زوری که بالای سرم بود به یادش افتادم و چه اندازه هم به خودم بد و بیراه گفتم که فراموشش کرده بودم! بدون شک اگه کمی با موسیقی سنتی ما آشنا باشید نام استاد ابوالحسن صبا (۱۳۳۶-۱۲۸۲ ه.خ) رو هم...
-
تناسخ
شنبه 7 شهریورماه سال 1388 15:28
مدتی هست که دارم فکر می کنم که چه اندازه میشه علم تناسخ رو با دین پیوند زد؟ آیا اصلن چنین کاری امکان پذیر هست یا نه؟ و اینکه ما ها در زندگی روزمره خود چه اندازه این علم را باور داریم و کمینه اینکه ایا کارهایی که انجام می دهیم ویژگی هایی از این علم است یا نه؟ نخست بهتره که تناسخ رو کمی بیشتر شفاف کنم! که کمینه خود من...
-
چهار سال گذشت..
جمعه 30 مردادماه سال 1388 00:06
... بر پایه یک منش "وبلاگی!" باید سالروز آغاز به کار رو جشن بگیریم! جالب تر اینه که بایستی جشن بگیریم! یعنی هیچ حقی نداریم که غم بخوریم.. کمینه باید این روزها رو هر اندازه که غم انگیز باشه، جشن گرفت.. این روزها هر چه بیشتر جلو می روم بیشتر گواه پوست انداختن مردم پیرامون خودم هستم.. به گونه ای که هتا گاهی...
-
جک نیکلسون
شنبه 20 تیرماه سال 1388 22:51
شما رو به دیدن فیلم " دیوانه ای از قفس پرید " ( One Flew Over the Cuckoo's Nest ) با بازی شگفت انگیز جک نیکلسون افسانه ای! فرا می خوانم! این فیلم به من خیلی انرژی میده! شوندش رو هم نمی دونم! و نمی دونم چرا در این روزها و این شرایط ویژه هر بار به سرم می زنه این فیلم رو دوباره ببینم!
-
رخدادهای روزگار
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1388 23:39
اینجا ایران خرداد یک هزار و سیصد و هشتاد و هشت : شاید همان اندازه که سال 2009 میلادی با خوشی آغاز شد و همگان هر روز که بیشتر از اون می گذشت چشم به راه رخدادهای خوب بودند (که همین گونه هم شد..) و سال 1388 خورشیدی برای خود من آزمونی نو برای نو نفس کشیدن بود! این روزها.. این ساعت ها.. و مهمتر این لحظه ها به سنگینی هر چه...
-
شب.. سکوت٬ کویر
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1388 00:14
.. تا حالا شده صدایی، نگاره ای یا هر چیز دیگری چنان در شما هنایشی (تاثیری) بگذاره که جلوی اون زانو بزنید!؟ و هتا بزرگی و شکوه اون مجال بیان کردن این بزرگی رو به شما نده!؟ آره بی گمان بارها شده! بارها و بارها.. هتا زمان خواندن نسکی (کتابی) که شما را "کیش و مات" می کند! ولی هدف این گفته چیست؟ پس از نوروز به...
-
یک فیلم
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1388 12:44
.. نمی دونم چرا به یک باره یادداشتی که در ذهن خودم می پروروندم! رو به این یادداشت دگرگون کردم.. شاید هم از کارایی دیدن دوباره فیلمی به همین نام از محسن مخملباف گرامی! باشه؟ در نخست باید بگم که این یادداشت آغاز کننده جستاری است که سازه اندیشه و ذهن من هست و شاید بیش از اینها ادامه پیدا کنه! حال از شما خواهشمندم به گفته...
-
اسپ خسرو پرویز
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1388 22:37
پرویز این اسپ (شبدیز) را بسیار دوست میداشت و اتفاق افتاد که شبدیز بیمار شد. پرویز گفت: « هرکه خبر مرگ شبدیز را برایم بیاورد میکُشَمَش » چون شبدیز سقط شد آخورسالار میترسید که خبرش را به خسرو بدهد. او به نزد باربد رفت و گفت: « خسرو گفته هر که خبر مرگ شبدیز را ببرد کشته خواهد شد. از تو میخواهم که به هر راهی که خودت...
-
ناگوارترین رخداد امسال
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1388 01:56
.. امسال بر خلاف سال گذشته روزهای بهتری رو می بینیم با انرژی های بهتر! ولی به روز بیست و سه فروردین یکی از دلخراش ترین پیشگاه رو به چشم خودم دیدم. وقتی قوطی آب میوه رو به سمت آشغال دونی! پرتاب کردم پسرک به سمت اون دوید.. بدون اینکه هتا به من نگاه کنه! و قوطی رو از آشغال دونی برداشت و قطره های آخر آب میوه رو خورد! این...
-
روزهای نوروز
پنجشنبه 20 فروردینماه سال 1388 12:01
.. شاید رسم بر این شده که پس از نوروز باید بی گمان از آن روزها هم بنویسی! هتا یک جمله! این نوروز با تمام روزهای پر فراز و نشیب ش آرامش شگفتی در اون وجود داشت! نمی دونم برای این بود که نخستین نوروزی بود که از نخست تا پایان در کنار خاک و آب و هوای زادگاه خودم بودم یا شوند (دلیل) دیگری داشت! و یا شاید هم سرمستی من و...
-
نوروز یک هزار و سیصد و هشتاد و هشت فرخنده باد
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 14:35
.. چون لاله به نوروز قدح گیر بدست .. با لاله رخی اگر ترا فرصت هست می نوش بخرمی که این چرخ کهن .. ناگاه ترا چون خاک گرداند پست کم کم به پایان سال نزدیک می شویم٬ سالی که گمان کنم نه تنها برای من بلکه برای خیلی از مردم ایران و هتا خارج از این خطه خاص بود! اصلن دوست ندارم این یادداشت رو خراب کنم! چون اگر قراری این چنین هم...
-
نوروز یک هزار و سیصد و هشتاد و هشت گرامی باد
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 14:13
چون لاله به نوروز قدح گیر بدست .. با لاله رخی اگر ترا فرصت هست می نوش بخرمی که این چرخ کهن .. ناگاه ترا چون خاک گرداند پست .. .. از آبگیری سد سیوند و رطوبت آرامگاه کوروش بزرگ گرفته تا ناخلفی های سیروس بامداد و یکه تازی و دزدی های دایی در فوتبال و و و هزار حرف نگفته ! هتا امیر کبیر را هم با چند استخوان گوسپند قبرستان...