طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

من نیز وجود دارم

درست نمی دانم کی بود و کجا بودم؟ اصلن هیچ زمان نمی دانستم. شاید اگه تو هم مثل من شب و روز را توی یک محیط تاریک و بی انتها سر کنی به این ناتوانی ذهن در قبال ساعت و طبیعت و کلن وسیله هایی که به گفته کلیشه "نظمی در کار دارند" می رسی. اصلن گفتن این خط لزومی نداره و نداشت. تنها برای کم کردن زمان اکتشاف تو گفتم. چون دلم برایت سوخت! و حتا طاقت دیدن وارد شدن فشار به اندرونی ات را نداشتم. حالا... مدتی میشود سرگردان پی کسی که حتا او را ندیده ام دالان های خیس و مرطوب خانه را پشت سر می گذارم. شاید تو بگویی این کار از سر هدف شناخته ای یا چیزی به مانند این است ولی نه، خوب که به مسیر های طی شده ام نگاه می کنم می بینم هر روز در حال تکرار بیراهه ها هستم.  

تنها مکانی که این روزها درون آن کمی احساس آرامش و "تنهایی" می کنم پاکت سیگار کهنه ای که گوشه یکی از دالان ها افتاده است! لذت شایانی دارد که کاغذ فوقانی آن را کمی خم کنی _تا زمان دیدن روزنه ای _ و به مثابه این لحظه تن خیس و خش دار خود را سُر بدهی درون پناهگاه! زندگی در کنار کاغذ و مقوا برای من کمی سخت و آزاردهنده است ولی شمه ای که نیکوتین برای من به جا می گذارد فراتر از قوانین و تن دادن به آن و این چنین تعریف هایی از جبر است! یک لذت دائمی...