طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

زنبوردار

زنبورها حشرات پُرکاری هستند. تا جایی که میدانم گروهی از زنبورها هستند که شبانه روز در حال انجام کار هستند بدون یک لحظه استراحت. خونه ما پر از زنبورهای گوناگون است. مدتی پیش برای خودشان کندوی درست کرده بودند ولی جای درستی برای زندگی را انتخاب نکرده بودن به همین دلیل کندو در حال حاضر خالی شده است. گل و گیاه انبود همین طور درخت از شوند های حضور این حشرات دوست داشتنی و زبل در خانه هستند. این حشرات از گلها و گیاهان خوراک می کنند و شهد به دست اومده را به طور میانگین بین گل های دیگر پخش می کنند و تا زمان به بار آمدن عسل منتظر می مانند.

اما چیزی که توجه ام را جلب کرده این روزها گونه متفاوت تری نسبت به پیشین به خانه ما می آید یک گونه متفاوت با رنگ و آناتومی دیگری. گونه ای که بال زدن (پرواز کردن) اش نسبت به دیگر زنبورها متفاوت است و مانند زنبورهای عسل بال نمی زنندو مقداری بلندتر از زنبورهایی که هر روزه در مکان های گوناگون می بینیم و پوستی زرد با خال هایی سیاه. احتمال یقین ملکه دست به تولید مثل این گونه کرده، خواه شرایط آب و هوایی اینگونه فرزندانی برایشان به ارمغان آورده و خواه در این فصل سال به دلیل سرد بودن گونه های سیاه رنگ به اینجا کوچ کرده اند. وجود آنها در خانه هیجان انگیز است.
چه کسی میداند. این حشرات پر سر و صدا می توانند دقایق طولانی هر نگاهی را به خود مشغول کنند. 


(یک گونه از زنبور عسل)


افسانه سیزیف

اواسط قرن بیستم میلادی در فرانسه دو نویسنده و فیلسوف هر کدام با دیدگاه ها و آراهای متفاوت ظهور می کنند. با تمامی ارادتی که نسبت به سارتر فیلسوف مطرح فرانسوی دارم آلبر کاموی نویسنده را در پاره ای ار مباحث در کنار و هم رده او می بینم. کامو زاده ی کشوری  آفریقایی است و رنج های بیشتری نسبت به سارتر در زندگی تحمل کرده است. هر چند برای یک نویسنده شاید این چنین مباحث آن چنان به  چشم نیاید ولی قابل گفتن است. 

آلبر کامو نویسنده ای  چیره دست و آشنا با لایه های پنهان احساس، معرفت و دید انسان است و سارتر نویسنده مسلط به منطق. در این نوشته هدف بر این نیست که مقایسه ای بین این دو و یا اختلافات گذشته این دو گفته شود. از کامو می نویسم.

کامو با بیگانه آشنا می شود و در ادامه با رمان طاعون مطرح. کامو در ایران به حدی زیبا برگردانده شده است که خواندن آثار او به راحتی قابل انجام است و شناخت وی آسان تر. آلبر کامو رمانی دارد که مانند رمان های دیگرش نوشته نشده است به نام افسانه سیزیف. کتابی متفاوت با سایر آثار مجلد وی. کتابی که بررسی موشکافانه تنهایی، پوچی، انزوا، اجتماع و خشونت می پردازد. با زبان خویش. در سیزیف پوچی انسان مدرن به طور مفصل مورد بحث قرار می گیرد و  با داستانی به زبان کامو ختم پیدا می کند. اگر در زندگی احساسی گنگ، پریشانی ای ناآشنا به سراغ اتان آمد به طرف این  اثر کشیده می شوید.

اورامان تخت

کردستان ایران منطقه ای زیبا، کوهستانی، سرشار از جاذبه های طبیعی و تاریخی است. در کردستان می توان به هر چیزی دست پیدا کرد. از آب و هوای مناسب و پاکیزه گرفته تا زمین حاصل خیز و مردمانی با پیشینه فرهنگی. کردها جز اولین ساکنان فلات ایران هستند و از دیرباز در منطقه ی شمال غربی ایران، تا نواحی جنوب غربی ایران سکنی گزیده اند. 

در استان کردستان، جنوب غربی این استان نزدیک به پاوه و مریوان و همچنین شمال کرمانشاه، در نزدیکی مرز کنونی ایران و عراق روستایی واقع شده است که مکانی ناب و تاریخی است که ارزش دیدن را برای هر کسی دارد.

روستای اورامان تخت با معماری ای به سبک پله ای در میان کوه های برآشفته زاگرس و در جوار رودخانه ها و برکه های متعدد پوشیده از جنگل و گیاهان جای گرفته است. این روستا نه تنها برای معماری خاص و کهن خویش بلکه برای روایتی دیگر هم  قابل ارزش است. اورامان یا هورامان از دو بخش اهورا و مان به معنای خانه تشکیل شده است. و بسیاری آن را جایی می دانند که زرتشت در آنجا سکنی داشته است و یا مدتی در آنجا بوده است. پیشینه روستای اورامان به دوران ماقبل از پارینه سنگی می رسد و طبق نظر باستان شناسان و اسکلت های یافت شده در این منطقه قدمت این روستا تا چهل هزار سال پیش رسیده است.


(روستای اورامان در یک شب پاییزی)


و آثار کنونی زادگاه انسان به سه هزار سال هم رسیده است. 

اکثر مردم منطقه کرد هستند، به گویش هورامانی حرف می زنند هر چند که از شهرهای اطراف سنندج، مریوان، پاوه و تهران مهاجرت به این روستا شده است. لباس ها و فرهنگ این مردم می تواند جذاب و جالب باشد، پوشش ویژه کردها، رسم های آن بوم و نحوه زندگی اشان هر کدام می تواند قابل توجه باشد.


(روستای اورامان تخت، بناهای فرهنگی)


وجود بناهای تاریخی و گنبدهای فرهنگی به این روستا رنگ و بوی دیگر داده است. امید است این گوهر ناب همچنان به حیات خویش ادامه دهد.

گفتنی است که در باب مراسم ها و آیین خاصی که در روستا اورامان برقرار می گردد فیلم هایی هم ساخته شده است، که هر کدام گوشه ای از فرهنگ مردم آن بوم را به نمایش گذاشته اند.


گراز های وحشی

از گونه های جانوری وحشی که در ایران، آفریقا، آسیای میانه، آسیای دور،  مناطقی از اروپا، آمریکا و آمریکای جنوبی و همه جا گسترده هستند گراز های وحشی و خوک های وحشی هستند. این حیوانات جثه ای معمولن بزرگ دارند. خوراک آنها حیوانات کوچک و ریز اندام دیگر هستند و در جاهای کثیف و متعقن به زندگی ادامه می دهند.

گاهی شاید برای شما هم پیش آمده باشد که کسی را حیوان خطاب کنید، و صدایش بزنید. این گونه خطاب قرار دادن و صدا زدن فرد دوم می تواند آکنده از توهین و پست قرار دادن وی باشد. در آداب معاشرت محاوره ای کسی را گراز و یا خوک صدا می زنند که یک جای عقل اش خراب است و یا به اصطلاح یک تخته اش کم است و نیاز به درمان دارد.

این حیوانات به ویژه خوک از قدیم مزایایی هم داشته، آن را در مزرعه پرورش می دادند و تا سنی که گوشت اش پرورده شود نگه اش می داشتند و آن زمان آنرا می کشتند و به عنوان خوراک از آن استفاده می کردند. می گویند خوک ها دارای ضریب هوشی متوسط و رو به بالا هستند و قادر به تشخیص روابط ما بین انسان ها و دیگر ارتباط ها هم هستند راست و یا دروغ بودن این ادعا با من نیست.

چیزی  که مسلم هست، در هر جامعه ای این نوع اطلاق گفتاری زننده است و نشانه فقر شدید ذهنی، و عقب ماندگی آن جامعه است.

به یاد داشته باشیم برای نشان دادن زبان گفتاری مان، شخصیت مان را پست و کوچک نکنیم زیرا راه های دیگری برای زندگی کردن نیز هست.

سازه های آبی شوشتر

اگر حال و هوای خوزستان به سرتان زد به شوشتر سر بزنید. شوشتر شهری واقع در استان خوزستان، شمال اهواز است. شهری قدیمی که از دیرباز مورد توجه بوده است. از جاهای منحصر به فرد و دیدنی این شهر مجموعه ای از سازه های آبی گلی است که در این شهر جا گرفته است. این سازه ها به دوران قبل از هخامنشیان بر می گردد و همچنان پس از قرن ها بدون هیچ گونه صدمه دیدگی ای، در حال حیات است.


(سازه های آبی شوشتر)

سازه های آبی شوشتر که از رود بزرگ کارون تغذیه می شود مجموعه ای از سد، کانال ها، تونل ها، آسیاب ها، بندها و خطوطی است که آب را به طرز  حیرت انگیزی در مساحتی پهناور جای گرفته اند.

آب این سازه ها از بالا دست به وسیله یک سد منحرف می شود و وارد سازه های آبی می شود و آنجاست که در طی مسیرهای پیچ در پیچ، آب وارد شاخه های انبه سازه می شود. از پیشین سازه، و آب آن مصارف گوناگونی داشته و از آن برای مصارف کشاورزی و مردم و نگهداری آب استفاده میشده است. جدا از این بکر بودن و طراحی زیبا و فنی آن می توان این سازه را به عنوان جاذبه ای گردشگری، طبیعی و صنعتی قلم داد کرد.

به احتمال فراوان ساخت و یا بازسازی که اکنون قابل مشاهده است از آن اردشیر بابکان از پادشاه هان ایران است. چیزی که روشن است، به دلیل نزدیکی بنا، به شوش و چغازنبیل که از مکان های مهم هخامنشیان بوده، به رونق این مکان بخشوده است.


کوروش


(کوروش بزرگ The Great  Cyrus)

هفتم آبان مصادف با روز بزرگداشت کوروش بزرگ است. نوشتن از کسی همچون وی شاید مدت ها به طول بیانجامد نه برای دشوار و ناممکن بودن اش، بل برای اینکه زمانی تصمیم به نوشتن در ارتباط با موضوعی می کنیم باید تمامی زوایا را نگریسته و آنگاه آغاز کنیم.

چرایی نوشتن، بسیار روشن است. در تاریخ و گذشته این سرزمین و بوم، انسان هایی بوده اند که نامشان برای همیشه حک شده است و ماندگار هستند. برای جایگاه هایی که از خودشان، نامشان، زندگی اشان به جای گذاشته اند. هر سرزمینی، به دور از تعصب و نژادم، در زمان حیات خویش این چنین مردمانی را دیده است. و گیتی بر چرخ آنها بوده که گذشته است. وی برای سرزمین پهناور ایران باستان این چنین بوده است.

 اهمیت، ارزش و منزلت نه تنها برای اقتدار و بزرگی وی است بل برای ویژگی هایی است که طی سالها به نسل های پس از وی رسیده است مانند چرخش خون در رگهای بدن. بدین سبب است که نام وی ماندگار گشته است.

شاه دودمان هخامنشیان در بین سالهای 529 تا 559  به مدت سی سال بر منطقه ای وسیع از گیتی سیطره داشته است. چیزی که در تاریخ بی مانند است و نوشتن از آن مایه ی شکوه. 

او در طول سالهای حکومت اش، سرزمین های زیادی را فتح نموده و همچنین آشتی دهنده بین  ملل گوناگون بوده است.


 آرامگاه ایشان در پاسارگاد، روستایی آرام در دشتی پهناور به زیبایی سایر نقاط این مرز و بوم واقع است. که هر ساله، به ویژه در چنین روزی میزبان دوستداران اش است.


(آرامگاه کوروش هخامنشی پاسارگاد)

آواهای شنیدنی مانند یک پاندول قیمتی

در موسیقی اصطلاحی به نام گوش موسیقیایی وجود دارد که از آن بهره های گوناگون و از هر چیزی مهمتر لذت فراوانی می توان برد. یک مهارت است مانند تمامی مهارت های دیگر در موسیقی.

کسی دارای گوش موسیقیایی است که بتواند زیر و بم صدا، اکتاوها، صداهای سازها، تونالیته ها را تشخیص بدهد و بتواند با آنها بازی کند. نه تنها وقتی که یک آهنگ ساز و موسیقی دان باشی، بلکه در روزمره هم جایگاه جالبی می تواند داشته باشد. توانایی تفکیک صداها، قدرت شنوایی بالا و همسان سازی ملودی می تواند چیزی وسوسه انگیز باشد. چه بوده کسانی که برای رسیدن به این مقام سالهای زیاد کوشش کرده اند. و تکنولوژی برای چیره شدن به این دست کارها، چه کارها که نکرده است و چه اختراع هایی که نداشته است. این مهارت بدون تربیت گوش و مراقبت از آنها به دست نمی آید.

اگر بوکوفسکی زنده بود

شب نشینی در کافه های گندیده و کثیف، زندگی در بین انبوده فاضلاب همراه با موسیقی جاز و بلوز، هم آغوشی با رقاصه های بی نام و نشان می شود چارلز بوکوفسکی. اگر وی زنده بود و دوباره می نوشت برای تعداد بی شماری حرف برای گفتن داشت. جنس کلمات اش نهفته در شخصیت اغلب کسانی که صداهایشان را می شنویم، چهره هایشان را می بینیم و حرکات اشان ما را به واکنش وا میدارد.

اگر او زنده بود قصه های بیشتر برای عام مردم می نوشت تا از آن نان و جو و آب بخورند. چه می دانند کسانی که پیشتر کسی بود که آنها را نقل کرده و سرگذشت نکبت وارشان را به تصویر کشیده است.

گروهی مثل بوکوفسکی زندگی می کنند. در هر جای این کره خاکی که باشند باز هم مثل او هستند. مثل او بزرگ شده اند، مثل وی معاش کرده اند و مثل وی خواهند مرد.