طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

بدترین انگاشته های ذهنی

از بس این روزها انرژی منفی و هزار "چیز میزه" بد دیدم و دیدیم به یاد "مرگ زوری" می افتم، چه بسا که هر چه جلوتر می رویم این "مرگ زوری" در همه جا کمتر می شود جز ایران! تازه گونه های تازه ای از مرگ زوری رو می بینیم..

یاد فلک کردن افتادم، همیشه در دوران کودکی بدترین گونه کتک خوردن سر کلاس درس یا بیرون اون که در انگاشته خیالی و ناشدنی من، همین فلک کردن بود! و همیشه دیدن یک کلاه از گونه قاجاریش بالای سر خودم زمان فلک کردن دیوانه کننده بود.. ولی خوب چون در دوران ما دیگه این گونه کتک کاری مانند "سیستم 3-5-2 منسوخ شده بود" هیچ زمان دوست نداشتم تجربه زیر اون چوبه فلک و پابسته چشمی گریان رو لمس کنم.

کم کم که بزرگتر شدم دیدم نع خیر یه سلسله کتک کاری خفن تر هم هست که بهش میگن مرگ زوری و به نام اعدام شناخته میشه.هیچ زمان من یک رخداد اعدام رو ندیدم و دوست هم ندارم ببینم، چون برای هر انسانی گرفتن جان یک انسان دیگر جلوی چشمش و آن هم به گونه زوریش و با یک ریسمان زخرف دایره ای و یک چرثقیل بی ریخت (یا یک سکو و با چند پله زشت) می تونه بدترین لحظه های زندگی رو بسازه.. ردناک تر اینه که چند بار یک جوان هفده هجده ساله رو پای میله مزخرف اعدام ببری و پس از چند دقیقه بهش بگی "حکمت لغو شده، برگرد به سلولت"

گذشت و گذشت هر روز از اعدام در کشور های دیگه کم و کم و هتا صفر هم شد ولی در ایران هتا به اعدام جوانان هجده ساله هم رسید. این هم گونه ای دیگر از میراث گرانبهای عرب ها برای ایران ما. 

چند سال پیش بود که زمزمه نوازش زوری با نوشابه (سفید، زرد، سیاه، بی گاز، گازدار، الکلی یا بی الکی) در "سوییت های پنج ستاره" بالا گرفت هر چند که تجربه را در بیرون از ایران هم داریم.به هر حال این روزها و این ماهها به کار بردن نوشابه در این چنین رخدادهایی کمی باب شده حالا چه ما بخواهیم چه نخواهیم (هتا حق گزینش رنگ نوشابه رو هم نداریم!). این سه نمونه بدترین تصورهای خیالی از شکنجه در طول دوران زندگی من بوده که در هیچ کدام من و شخصی که شکنجه اش می دهند حق گزینش هیچ چیزی رو نداره. 

 بدون شک در این روزهایی که بهنود شجاعی بیست و دو ساله را با اینکه چند صد نفر پشت جایگاه اعدام او در آن سوی دیوارها از ساعت یک بامداد برای لغو حکم مرگ زوری اش شمع روشن می کنند٬ ولی باز هم او را با نقاشی های آبی اش اعدام می کنند. من ترجیح میدهم همان فلک کردن که "منسوخ شده" به جای این چنین کارهایی دوباره از نو آغاز شود..

به یاد پرویز مشکاتیان - همنشین تازه خیام نیشابوری

هفته پیش که آهنگ سفر و خوشگذرانی بدون هیچ درگاه و بی درگاهی! (فینترنت و تیلیفون و موبیل و و و..) رو داشتم نمی دونستم چه هفته پر رخدادی رو در پیش داریم! 

از آبرو ریزی جناب دکتر بیست و چهار میلیون ریالی و طومار سبز سه کیلومتری بر فراز پل بروکلین نیویورک گرفته تا از دست دادن استاد بی همتا سنتور ایران.
به هر حال درسته که نزدیک یک هفته ای هست که استاد مشکاتیان (۱۳۸۸-۱۳۳۴) رو از دست دادیم ولی لازم دونستم کمینه یادی از اون برای خودم کنم! حالا اینجا جاش شد.. چند سال پیش بود که بخشی از کار "وطن" ساخته استاد رو پیش دوستی شنیدم، این کار به دل هر ایرانی میشینه.. پس از اون بارها و بارها و بیشتر نام پرویز مشکاتیان با شب و روز من پیوند خورد. کم کم که بزرگ تر شدیم و گوش هایمان هم کمی از این زمختی و سخت بودن درآمد بیشتر تونستم چهار مضراب های مشکاتیان رو درک کنم.. از اون پیش درآمد های شور گرفته تا تصنیف به یادماندنی "کجایید" سروده علی اکبر دهخدا (ای مردم آزاده کجایید کجایید..)  

همیشه با خودم می گفتم پس از جدایی مشکاتیان و شجریان چرا دیگر شجریان با سنتور کار نکرد؟ و در یادداشت پیشین هم نوشتم از آشتی دوباره استاد آواز با ساز خودش - سنتور. شاید کسی را همچون مشکاتیان پیدا نمی کرد که برای اون دستان و بیداد و آستان جانان را بسازد؟! 

همین چند سال پیش بود که پس از مدت ها مشکاتیان جلوی دیدگان آمد و از آغاز به همکاری خودش و استاد آواز گفت ولی چه حیف که مرگ این اجازه را نه به آن دو استاد بزرگ داد و نه به ما که کارهای ماندگارتری داشته باشیم..  

مشکاتیان هم در کنار بزرگانی چون خیام و عطار به زادگاه خود٬ نیشابور رفت و آنجا آرام گرفت..

در پایان تنها یادبودی که از نام استاد مشکاتیان دارم رو برای دوستان می گذارم. بخشی از کار آستان جانان هست که پارسال روی سنتور آزمایشی دوستی که مهر مشکاتیان داشت اجرا کردم. 

یادش گرامی