طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

از رهگذر خاک سر کوی شما بود / هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد

چند روزی میشه که قول دادم آهنگ گوش ندم! قول به کی... چی چرا... و الان این موزیک وبلاگ رو گذاشتم میره و می یاد... البته که این آهنگ اون روندی رو نداره که تو بشینی جلوی دوربین و فضاپیمایی کنی... جسارتن!
این یک و شماره دو، آدم های زیادی آدرس این وبلاگ رو دارن. مثل تو، تویی که نمی شناسمت و حتا ندیدمت... مثل ر که مثل یک توده ابر پرفشار اومد و در اون اتاقی که خودم رو حبس کرده بودم زد و ... شُر شُر بارون... وای... رفت! زد و رفت... بازم مثل ر مثل اون کفش های کتونی ش و پاهای باریکش... آه ... این یکی نویسنده شد، صادق گفتنی نویسندگی که شغل نشد ولی اون شد صادقم دوست داشت ولی...

مثل الف که هیچ حرفی باهام نداره. بامن حرف نداشت اما کینه هم نداشت! به قول اون یارو، که چی؟؟ 
مثل میم و مون اش... اوه، نفسم تند تند میشد وقتی ...یعنی باورم نمیشد که توی این دنیای مجازی یکی هست که خیلی باحاله، میدونی حظ میکردم بابت این همه تشابه... 


پایان جهان با ستاره ی مالیخولیا

فیلم جدید لارس تری یر "مالیخولیا" یا "مالیخولیایی" در سکانس های پایانی چنین ِ :

« کلیر » خسته و آشفته در حال پیداکردن چاره ای برای فرار از ستاره مالیخولیا است! که هر لحظه نزدیک شدنش را احساس میکند... خسته است، شوهرش  « جان » که این روزهای آخر تمام امید وی بود چند سکانس قبل تر مرده، و مجبور به هم صحبتی با « جاستین » می شود و از او " خوشحالی" التماس میکند! درخواست نوشیدن ِ شراب در تراس میکند و مکالمه این چنین دنبال میشود:

جاستین:میخوای یک لیوان شراب توی تراس ت بخورم؟
کلیر: آره، اینکارو میکنی؟
جاستین: نظرت در مورد یک آهنگ چیه؟ ....  سمفونی شماره نهم بتهوون؟.... یه همچین چیزی؟... شاید بتونیم چند تا شمع روشن کنیم؟ .... میخوای توی تراست جمع بشیم و یه آهنگ بخونیم و یه شراب با هم بخوریم؟ .... هر سه تامون؟ (کلیر، جاستین، پسر کلیر)
کلیر: آره، این منو خوشحال میکنه

قبل از وقوع فاجعه این صحبت ها در کمال ِ آرامش ِ  « جاستین » مانند کسی که از حوادث مطلع ِ! بیان میشه، و « کلیر » در حال خودخوری (اسمش را من این میذارم) است! سکانس دیدنی ِ ! و من دوست داشتم، « فن تری یر » هنرش را هر لحظه به رخ میکشه و بیننده، ناتوان از همراهی... شاید هم این یک نظر خودخواهانه و احمقانه باشه.
کلیر: جاستین من فقط میخوام باهم خوب باشیم، خوب؟
جاستین: چرا توی دستشویی دور هم جمع نشیم؟
کلیر: پس این کارو نمیکنیم (شراب، شمع، آهنگ، تراس)


.......

مالیخولیا، آخرین کار « لارس فن تری یر » است و اممم این طوری بهتره که بگم پس از اروپا و شکستن امواج و داگویل، مالیخولیا عرض اندام دیگر این کارگردان بزرگ مقابل خیل عظیم کارگردان های درگیر " کالای هنر "، کاری در خور توجه سینمادوستان همراه لحظه های زیاد ِ فکر کردن و لذت بردن.... دوستش دارم...

+ امشب دیدن این کار همزمان شد با دیدار دوباره "سلاخ خانه شماره پنج" ونه گات جونیر. درسدن و ویلای مالیخولیا پیوند محکمی در ذهن من ایجاد کرد. و چه اتفاقی خوشنود تر از این!

این تاکید تراس تراس توو این سکانس خنده من را همراه داشت از جهاتی، کار « تراس » خاکی و اون فضاحت خنده های پی در پی جماعت عقده ای توی سالن، که انگار عقده ی خنده داشتن!! و مهمتر، مجلل ترین (از گونه تاریخی اش!) صحنه تئاتر کشور این چنین ذوب ِ کثافت و لجن ... اه