طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

اسپ خسرو پرویز

پرویز این اسپ (شبدیز) را بسیار دوست میداشت و اتفاق افتاد که شبدیز بیمار شد. پرویز گفت: « هرکه خبر مرگ شبدیز را برایم بیاورد میکُشَمَش »  

چون شبدیز سقط شد آخورسالار میترسید که خبرش را به خسرو بدهد. او به نزد باربد رفت و گفت: « خسرو گفته هر که خبر مرگ شبدیز را ببرد کشته خواهد شد. از تو میخواهم که به هر راهی که خودت میدانی خبر را به گوش خسرو برسانی و من فلان مبلغ مال به تو خواهم داد » 

چون بزمِ خسرو آغاز شد باربد چهارتار را بر دست گرفته چنان آهنگ اندوه انگیزی آغاز کرد که جگر از شنیدنش کباب میشد.
خسرو با اندوه گفت: « مگر شبدیز مرده است؟! »
باربد گفت: « شاهنشاه میگوید » ...

امیرحسن خُنجی – تاریخ شاهنشاهی ساسانی

نظرات 6 + ارسال نظر
پری وش سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:43 ب.ظ http://nymphlike.blogsky.com

سلام
چه پروفایل بزرگی داشتید
متنتون رو نتونستم بخونم میشه یه خورده سایزش رو بیشتر کنید

در.د
اون اندازه هم بزرگ نیست ؟؟
بی گمان پس از امتحان های میان ترم دستی به قالب تارنما می زنم.
ولی متن که اندازه خوبی داره ؟؟

سلی چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:52 ب.ظ http://www.jedinagir.blogsky.com

وای روزبه باور کن من همیشه میام اینجا !
به کامنت دادن و متنش هم فک میکنم !
همیشه هم فک میکنم کامنت گذاشتم !
در حالی که نذاشتم !
چراا ؟ واقها چرا ؟


مگه میشه شاه رو هم کشت ؟؟؟ اون وخ سوسک میشی !
باور کن !

اه این جوریاست خانم!
این جاده دو طرفه هست دیگه ! (نیشخند)
من رو هم گیج کردی تو !!!!!!!!

آره چرا نمیشه !! نمونش زیاده در پیشین..

س... چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:50 ب.ظ http://lindaset.blogfa.com

سلام جالب بووود(مثل همیشه)

درود.
خوبه :)

محسن چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:05 ب.ظ http://after23.blogsky.com

روزبه جان با جان کندن متن قشنگ را خواندم. من تازگی ها دوتا عینک میزنم که فونت های واضح را بخوانم چه برسد به این قونت که خیلی ریز بود. ولی فهمیدمش. خیلی سال پیش آن را دیده بودم ولی در یادم نمانده بود.
ممنون از یادآوری ات.

درود.
بیش از اینهامنتظر شما بودم :)
آره کمی قالب دچار مشکل شده پس از میان ترم ها درستش می کنم بدون شک !

من هم دو سال پیش خوانده بودم ولی اصل متن یادم نبود تا اینکه تو چکیده تاریخ خنجی دیدم که خیلی کم حجم هست و نوشتم این رو..

سلی دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:31 ق.ظ http://www.jedinagir.blogsky.com

اون ماله گذشته هاس !!
الانا باید در راهشون کشته هم بشی !!!!!!!!!!
چه برسه بکشی شون !!!!!
اون وخ دیگه سرنوشتتو بخوان بنویسن مثه این متن قدیمی ها ته اش مینویسن
الله اعلم :))

خوب همیشه باید از چیزهای خوب به نیکی یاد کرد! تا این زمان که یادشون می یفتیم ببینیم که چی بودیم و چی شدیم!

الله هم نمی دونه! تو بهتر از اون می دونی!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:59 ب.ظ http://www.enekaseab.blogsky.com

چه هوشی داشته باربد. به منم سر بزن خوشحال میشم

همین طور هم هست..
بی گمان. :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد