طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

پادشاه و بیگناه

همیشه و پس از دوران بلوغ نصفه و نیمه فکری دربارهسعدی چنان می اندیشیدم که تنها باید در کمبود رفتار و حالت هایی همچون: معنویت٬ رضایت٬ شکر گذاری٬ قناعت و دیگر رفتار هایی که هیچ کدام هیـــــچ سوی و سمتی به ما "معلوم الحال" ها ندارد، رفت!؟ ولی مدتی ست که مشتاق چشم و ابرو شیخ شده ایم هر بار که زمان بگذارد و حال "معنوی" مان هم بیاید به سوی هم رهسپار می شویم و از گوشه و کنایه و پند و اندرزهای ایشان "فــــیض" می بریم و استفاده می کنیم. باری که همه این سخن های خوب شیخ را به کار ببرند. 

پادشاهی به کشتن بیگناهی فرمان داد. گفت: ای پادشاه بواسطه خشمی که تو را بر من است آزار خود مجوی. گفت: به چه معنی؟ گفت: از برای آن که این غقوبت بر من به یک نفس بسر آید و بزه آن جاوید بر تو بماند! 

      دوران بقا چو باد صحرا بگذشت .. تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت
     پنداشت ستمگر که جفا بر ما کرد .. در گردن او بماند و بر ما بگذشت 

ملک را نصیحت او سودمند آمد و از سر خون او برخواست. 

نظرات 10 + ارسال نظر
حسام یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:22 ق.ظ

من هیچوقت اشعار سعدی رو بطور کامل نخوندم اما هر از چندگاهی سری بهش می زنم و چند صفحه ای رو تورق می کنم.

در داستان زندگی شخصی خود سعدی هم نکات پندآموز زیادی وجود داره.

درسته. نکات مشترک ما زیادی مانند همه :دی
شاید به دلیل نوع دیدی باشه که از زندگی داریم.
جالب تر اونکه آدم های پیرامون من هم کمتر سراغ سعدی رفته اند.

چند روز کنارش بودم دردو فرستادیم بهش!

.... دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:32 ب.ظ

دروووووووووووووووووووووووووووووووووووووود

سلام خیلی قشنگ بود و جالب

خوش باشی و موفق

بدروووود

محسن جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:10 ق.ظ

یکی از دلایلی که باعث شد برای شیخ از طرف حکام وقت تبلیغی صورت نگیره و از حافظ بیشتر گفته بشه -چرا که به درستی استاد سخن سعدیه- همین نصایحه.
یک دلیل دیگه هم سنی بودن سعدیه. که چه بخواهیم و چه نخواهیم در افکار مردم جا افتاد و از همان دوران سعدی کمی بیشتر از کسی در نوع خودش مورد بی مهری قرار گرفت. حافظ برای محبوب تر شدن بین مردم آیتم شیعه بودن را داره. این یکی از دلایل اصلی نپرداختن به سعدیه.

آن چنان خود حافظ هم مورد توجه حکام قرار نمی گرفت!
شاید واسه غزل های حافظ بوده که هر که "از ظن خود شار یار من.." هست و میشه به هر گونه ای برداشتش کرد.

در سنی بودن همان اندازه میشه بی شک و مطمئن بود که در شیعه بودن و اصلن مسلمان بودن حافظ باید شک کرد !!
به راستی شما فکر می کنید اصلن حافظ دین و مسلک داشته؟
اگر هم داشته به اونها پرداخته؟! و اون طوری که بهش دستور دادن (در دینش!) عمل کرده ؟!

+ چند صد باری سر همین موضوع با دوستان زرتشتی و مسلمان و هتا مسیحی خودمان جر و بحث کردیم!

محسن شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:02 ب.ظ

این که حافظ دین دار بوده یا نه به نظر من که بوده. چون عبادت میکرده و در این امر شکی نبوده. شراب هم میخورده و بعد هم با شستن دهان به نماز هم می ایستاده.* این امر بین خیلی از مذهبی های قبل از حاکمیت رژیم مذهبی کنونی در ایران هم، بوده. ولی بهرحال در رژیم مذهبی هم نیازی نیست که شما دلیل و برهان بیاوری که مذهبی هستی یا نه. همین که بگی مذهبی هستم کافیه. چه برسد به این که بگی شیعه هم هستم.
* حتا در یکی از شعب مذاهب اهل تسنن -فکر کنم حنفی ها- خوردن مشروبات الکلی که از تقطیر غلات به دست می آیند مانند ویسکی و آبجو حرام نیستند. به نظر اینان در اسلام فقط الکل تقطیر شده از کشمش حرام است. کما این که شیعیانی هم شاید باشند که این شق قضیه را چسبیده باشند.
این است که به دین و مذهب و شراب خواری و اینای حافظ نمیتوان با اتکا به آنچه که امروز حاکم بر کشور است اظهار نظر کرد.

کمی دچار سو تفاهم شدیم (گمون کنم)
چون اصلن میزان من از دین دار بودن یا نبودن٬ خوردن یا نخوردن می و شراب نیست!
همان گونه که خودتون گفتین هم در بین حکام این قابل پیش بینی بوده ولی زمانی که سخن از حافظ یا سعدی به میان می یاد کمی فرق می کنه.

حافظ در روبه روی خودش آدم ظالم و مذهبی همچون امیر مبارزالدین رو داشته که اونم دسته کمی از حکام دوران سعدی نداشته.

بیشتر سخنهایی که با دین بودن و یا عکس اون برای حافظ هست رو باید به سالهای پایانی او نسبت داد ولی خوب شوربختانه چون حافظ به مانند فردوسی ننوشته و نسراییده نمیشه گفت که او برای نمونه اینها را کی گفته.

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
وای اگر از این پس امروز بود فردایی

یا..

چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیب بوستان و جوی شیرم

من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چه باور کنم

روزگاری کله شقی را هدف قرار داده بودم و ببینم که حافظ به چه دین و مسلک و روشی بوده! ولی خوب کمی که گذشت به این نتیجه رسیدم "به راستی" هیچ تفاوتی بین این دو نیست.

حافظ که سهروردی نیست که مرتد شدن یا نشدن ش برایمان اهمیت داشته باشد!

[ بدون نام ] شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:58 ب.ظ

سعدیم حکایاتی داره ها برا خودش!
بسی خوندنی!
و کاش عبرت گرفتنی!!!!!!!


خلاصش خیلی دمتون گرم
با اجازه لینکتون میکنم
شمام خواستی سرکی بکش به کلبه حقیرانمون

من که زیادی دوست ندارم تحت تاثیر سخن های استاد سخن قرار بگیرم! گروهی از سخن های شیخ به ما نمی خوره..

شما که لینک وبلاگ تان را نذاشتین!؟

To|-|i یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:31 ق.ظ

به به احوال شما؟
مارو نمیبینی خوشت هس؟
ماهم خوبیما اگه بپرسی
همه چی بر وفق مراد است هنوز...تا ببینیم چی میشه و این مردم چسم حسود بزارن
خب دیگه چه خبر
منم خبر خاصی ندارم
فقط راستی این 22بهمنم عجب شبی داشت پسر
من برم که از اطلاعات میان سراغم
دلت Bak

ممنون. بد نیستم مسافرت بودم این دو هفته.
زیاد نیومدم اینجا.
۲۲ که خوب بود. بهترم میشه..
اگر البته شکیبا باشیم !!
موفق باشی..

فاطمه جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:10 ب.ظ

سلااااام . من اومدم .
سرای رفت و رو کردم ..

شیخ هم که بسی شگفتی دارد اندر سخن !

درود. خوبی؟
کم پیدا شدی زی یاد !!
موفق باشی.. امیدوارم این "رفت و رو" خوشایند باشه..

MALOS پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:00 ب.ظ

سلام دوست عزیز.وبسایت زیبایی دارین.خوشحال میشم باهاتون تبادل لینک کنم.اگه دوست داشتی به نام "dead with love" لینک کن بعد بهم خبر بده با هر اسمی خواستی لینکت کنم.ممنون.

درود.
ما هم دوست داریم ولی خوب شما که لینک تون رو نذاشتین ؟

فروغ ف جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:18 ق.ظ

درود روزبه عزیز:
حکایتو که دیدم گفتم شیخ خودمونه!
نخونده ، فقط جمله ی پایانی...
راستش روزبه جان من همیشه گفتم ، تنها درسی که در این سه سال دانشجویی تمام و کمال و از روی عشق همشو خوندم ، همین گلستان بود
به راستی که ادم می شینه پاش دلش نمیاد پاشه
خداوندگار شعر فارسی
غزلهاش کیفورم می کنه

حالا که دیگه اونقدر حال و هوای دانشگاه و دانشکده سنگین شده که...

درود.
خوبه. خوشحالم کسانی رو تو سن و سال های خودمون می بینم که باز شیخ هستند!
معمولن تو سن و سال خودمون بیشینه افراد دنبال حافظ و خیام و .. هستند تا شیخ.

شما حال و هوای دانشگاه تون سنگین شده مال ما شده تریلی! دیگه کسی هم نیس بلندش کنه.
داریم که زور می زنیم فعلن..

افسانه دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:15 ب.ظ

دوست های واقعی مثل صبح میمونن نمیشه تموم روز داشتشون ولی مطمئنی
که فردا،هفته ی بعد،ماه بعد،سال بعد..... تا ابد هستند.

بی شک همین طوره!
چه نام آشنایی.. ...آشنای دیروز..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد