طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

فرش قرمز کن فرانسه

"تو ایران از نظرآقایون سینمای مستقل وجود نداره، اصلن اونها خوششون از آدم مستقل نمی یاد! من، جعفر و خیلی های دیگه هم جز این گروه هستیم."

همیشه نام یک کارگردان برای من نوعی تازگی و کنجکاوی به همراه داشت. نامی که هیچ زمان کارهاش رو ندیده بودم ولی با این حال هر بار که یادداشت سینمایی می خوندم نام اون بود و یا چیزی، کسی به او نسبت داده میشد! به شوندی که همون خط نخست یادداشت نوشتم فیلم های او کمتر رواج داشت و به شدت هم نایاب بود و کم گیر می آمد. خیلی ها فیلم های او را خسته کنند و گروهی هم او را صاحب سبک، استاد و آقای خاص می نامیدند! او با خیلی از دیگر همکارانش تفاوت داشت، چه از لحاظ کاری و نوع دیدنش به جهان و زندگی و چه از لحاظ رفتاری...  

به هر حال این چند ماه گذشته نام اون هم مانند دیگر بزرگان ایران بیشتر شنیده شد. ولی جالب اینکه باز هم گوناگونی و خاص بودن خود را نشان داد! او نامه ای به دیگر همکارش نوشت و او را به نقد کشید که در ایران هم با شرایط موجود می توان فیلم ساخت! و با توجه به شرایط ویژه کشور و حال و روز مردم، بیشتر مردم رو به روی او جبهه گرفتند.
برای چه؟ برای اینکه او هیچ زمان نسبت به شرایط جامعه حرفی نزده و اظهار نظری نکرده! (چه بسا که خود فیلم هایش ناگفته های او باشد!) مردم چشم به راه همراهی بزرگان با خودشان هستند، مانند زبان آتش! آن ماجرا بین او و همکارش با کش و قوس های فراوان به پایان رسید.  



هفته پیش با با ستاره فرانسوی و خواننده بزرگ اوپرای ایتالیا بر روی فرش قرمز سواحل کن گام بر میداشت.

عباس کیارستمی، کارگردان به نام و پر آوازه ایران امروز 2 خرداد با "رونوشت برابر اصل" با بازیگری ژولیت بینوش و ویلیام شیمل چشم به راه رای هییت ژوری کن است. 


پ.ن: ژولیت بینوش برای بازی در فیلم "رونوشت برابر اصل" عباس کیارستمی نخل طلای جشنواره کن را برد،

۲۴ آوریل سالروز قتل عام ارامنه توسط امپراطوری عثمانی (ترکیه)

به همان اندازه که رنگ خون و انرژی موجود در "خون" زیبا و دوست داشتنی ست، ریختن این ماده با ارزش (حال به هر روش و هدفی) ناپسند و به گونه ای جنایت به شمار می رود! این گیتی با آدم های گوناگونش همیشه گواه خون ریزی هایی در سطوح گوناگون بوده است. در سالیان دور به شوند ازدیاد خون ریزی ها (که عمومن برای کشورگشایی و یا جنگ های دراز مدت بوده) آن چنان که بیاد این جنایت ها به چشم نمی آمد.
جنگ های پی در پی ایرانیان با رومیان، ایرانیان با یونانیان، یونانیان با رومیان، اعراب با ایرانیان، مغولان با ایرانیان، جنگ های صلیبی و جنگ های بزرگ دیگر..  

 هر چه به عمر انسان اضافه شد، سلاح خون ریختن هم کم کم از وی جدا شد. به گونه ای که در چند سده گذشته هر بار که قتل عامی (Mass Killing) هر چند در اندازه ای کوچک در جهان رخ داده، تا سالیان سال در مورد آن کتاب ها، میزگرد ها، لایحه ها و سایر فعالیت های انسان دوستانه! نوشته و برگذار شده به گونه ای که آدم اصلن به ذهنش هم خطور نمی کند که پدران همین آدم ها بوده که دست به این جنایت ها زده اند!  

جالب تر اینکه به گونه ای رایج بیشتر قتل عام های سده بیستم سوی گروهی از کشور ها همیشه انکار شده و می شود! (با وجود مدارک گسترده و اندازه شگرف قتل عام ها)  

قتل عام ارامنه در 24 آوریل 1915 میلادی در بحبوحه جنگ جهانی نخست توسط امپراطوری عثمانی (ترکیه امروزی) یکی از تاثیر گذارترین گونه های خون ریزی انسان در سده بیستم بوده است. امپراطوری عثمانی یک سال پس از آغاز جنگ جهانی نخست به بهانه های گوناگون ارامنه ساکن در امپراطوری خود را به قتل می رساند. از بهانه ای همچون توقیف اموال ارامنه و فرستادن آنها به جبهه های نبرد فرضی گرفته تا دستگیری و سپس کشتار 300 نفر از روشنفکران، اندیشمندان و سیاستمداران ارامنه در روز 24 آوریل 1915.  

جنایت به گونه اسفبار و زشت بوده که محمد علی جمال زاده نویسنده فقید ایران طی سفری که در بهار 1915 از بغداد به استامبول داشته گزارشی با عنوان "مشاهدات شخصی من از جنگ جهانی اول" این گونه بازگو می کند. "ژاندارم های مسلح و سوار ترک ... صدها زن و مرد ارمنی را با کودکانشان به حال زار و به ضرب شلاق و اسلحه، پیاده و ناتوان به جلو می راندند ... اگر کسی از آنها از فرط خستگی و ناتوانی عقب می ماند، برای ابد عقب مانده بود و ناله و زاری کسانش بی ثمر بود. از این رو فاصله به فاصله کسانی از زن و مرد ارمنی را می دیدیم که در کنار جاده افتاده اند و مرده اند، یا در حال جان دادن بودند" 

در شمار انسان های کشته شده در این جنایت آمار آن چنان دقیقی (همچون سایر قتل عام ها) در دست نیست، ولی شمار ارامنه کشته شده در 24 آوریل 1915 توسط امپراطوی عثمانی را بین یک و نیم میلیون نفر تا دو میلیون نفر گمانه زنی می کنند! هر ساله در این روز مراسم های گرامیداشتی در کشور هایی که ارامنه کوچ نشین را در خود جای داده اند برگذار می شود. ایران هم از این باب جدا نبوده و در سال های پیش مراسم هایی در اصفهان و تهران برگذار شده است.  

به هر حال همان گونه که دانشمندان از دم پگاه تا شب دنبال راه حلی برای پیش گیری از بیماری ها هستند نخست بهتره راهی برای کنترل این خوی حیوانی انسان های باشند! که اتفاقن هنوز هم با آغاز هزاره سوم این خوب وجود دارد که هیچ! گونه ای دیگر به نام فرهنگ کشی! هم مدرنیته شده، این گونه تازه را پیرامون خود هر روز و هر شب می بینیم! به  پس من هم خواه یا ناخواه برای حق و آشتی پایانی انسان ها در کنار هم به گفته پدران مان (پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک) امید دارم و برای رسیدن به این امید مان هم تلاش خواهیم کرد.  


نوروزنامه؛ از ایران تا ایران

همیشه باید بیایی و از نوروز تعریف کنی، تو هر شرایطی باید بیایی و بگی نوروز کجا بودی چی کار کردی چی به تو گذشت! همیشه نوروز من یکی از بی سر و صداترین روزهام بوده! نمی دونم چرا. ولی همیشه این گوه بوده.  

امسال هم این چنین شد ولی هفته دوم نوروز مانند سه سال پیش از اون تصمیمی های یهــــویی گرفتیم و آماده رفتن به دیار مردمانی شدیم که همیشه دوستشان می داشتیم! اشتیاق پایان ناپذیر من به اورامان و سقز و سردشت و مهاباد شوندی شد که این تصمیم عملی بشه.  

سفر پرماجرای ما از همون آغازش روشن بود که سفر به یادماندنی رو در پیش داریم! از سبز های جاده ای گرفته تا تفتیش بدنی دهگلان و خوش آمد گویی کورد ها !

تو این سفر چیز هایی رو دیدم که شاید نباید می دید! همیشه برام پرسش بود نفتی که از زیر پای خوزستانی ها بیرون می یاد چرا باید تو کویری مانند اصفهان و کرمان خرج بشه! زمانی که از نجف آباد اصفهان بیرون میری و کم کم به سمت استان لرستان می روی اشک تو چشمات جاری میشه.  

به ازنا که می رسی به الیگودرز که می رسی، زمانی که هتا یک کارخونه مواد شوینده (ساده ترین کارخانه ای که میشه در منطقه ای زد) هم نمی بینی به کل یادت میره که آره، داری تو معدن سنگ ایران گام بر میداری!

به قروه که می رسی بلند ترین و شیک ترین ساختمونی که می بینی زندان اونجاست! زندانی که تا شعاع چند صد متریش هتا موبایل تو دستت آنتن نمیده! از قروه که می زنی بیرون تنها یک چیز نگاه تو رو جلب می کنه، صدای لاستیک های ماشین و بالا پایین رفتن ماشینی که توی اون نشستی! آسفالتی که هیچ شباهتی به نامش نداره، هتا خر هم کلاسش اجازه نمیده روی این آسفالت گام برداره.
نزدیک های سنندج تو یاد دوران پیش از تاریخ بشر می یفتی! پلیشش رو به روی چشم زن و بچه و شوهر و مادر و پدرت بهت دست می زنه که مبادا باهات "چیز میز" خوراکی باشه!
به دیواندره که می رسی یاد ازنا می یفتی! (از ازنا هم بدتر!) تنها چیزی که به چشم می یاد و از در و دیوار دیواندره بیرون می زنه، فقر و بدبختیه با یه مشت آدم ساده پوش و زیبا. دیگه هیچی نمی بینی. کم کم داریم به عروس ایران می رسیم!

به بوکان که می رسی، نمی دونی که از میاندوآب بری به سمت مهاباد یا از جاده غار سهولان بری! از میاندوآب که بری انگار یک دور، دور خودت زدی و پس از اون رفتی مهاباد! از یه طرف می ترسی از جاده غار سهولان (تو شب) بری که مبادا "برادران راه زنت!" بریزن "طلا ملا" های مامانت رو ببرن!
به هر حال ما به خاک پاک ایران باور کردیم و به سخن های "کلاغه" گوش ندادیم و از همون راه غار سهولان رفتیم. راه زنی هم نبود، کسی هم نکشتمون! تازه تو جاده وایسادیم (ساعت نزدیک به 10 شب بود) و از فشار خودمون رو راحت کردیم!... به مهاباد که میرسی تنها باید سرت رو از ماشین بیاری بیرون و تا می تونی داد بزنی و درود به ایران بفرستی.

نمی دونم چرا حسی که وارد پاسارگاد و مرودشت میشم در لحظه رسیدن به مهاباد و اورامان هم دارم! هتا آرامگاه آناهیتا هم این حس رو ندارم! یه جاهایی حس نوستالوژی تو رو توانمند تر می کنه! دوست داری از ماشین لعنتی پیاده شی و روی خاک اون (مانند آسفالت قروه) گام برداری. مانند اسلام آباد غرب، سردشت.. بوی باغ های انگور سردشت، بوی شیمیایی "برادران و صدام" رو خنثی می کنه! دوست داری خاک سردشت رو تو دستت مشت کنی، نگاهش کنی، ولش نکنی! دوست نداری دستاتو باز کنی..

این سفر بیش از این برای من "خوش گذرونی" باشه، درس میهنم رو یاد داد.

به پیشواز نوروز ۱۳۸۹ خورشیدی (ساعت ۲۱ و ۲ دقیقه و ۱۳ ثانیه)

زمانی که پیش خودت کاری رو آغاز می کنی٬ یه روزهایی باید بیایی و بنویسی! هتا اگه نتونی! گروهی از این روزها همیشه تازه ست و هیچ زمان برات کهنه نمیشه٬ اصلن ویژگی این روزها همینه. یکی از این روزها بوی تازگی لباس نو سبزی پویش و و و .. رو میده. نوروز. 

یک بار دیگه طبیعت پیرتر شد و چند ساعت دیگه جای خودش رو به طبیعت تازه و بهاری و سبزی میده. یک سال دیگه ایران پیرتر شد٬ همیشه این روزهای پایانی سال کمی بر میگردی و پشت سر خودت رو نگاه می کنی که ببینی اون سال چگونه گذشت؟ بر تو چگونه گذشت.. هشتاد و هشت آبستن خیلی از رخداد ها بود که دوباره گویی اونها کار گزافی ست ولی مهم این بود.. مهم این بود که هشتاد و هشت آغازگر راهی تازه و نو با هدفی مشترک برای همه ما ایرانی ها و ایران بود. 

۸۸ رخت بر تن٬ آماده سفر٬ به پیشواز ۸۹ می رود. طبیعت باز هم تازگی٬ سبزی٬ پویش و جاودانگی خود را به رخ انسان می کشد!
سال سبز ۸۸ را به سال رویش ۸۹ بسپاریم! زمانه زیر و رو می شود.. زیرا٬ زمینه سبز و پرنگار شده!
نوروزی تازه بهاری سبز شکوفا و پر از عشق برایتان آرزومندم. 


 

 

  












روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر .. خرمن سوختگان را همه گو باد ببر

ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا .. گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات .. ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر

سینه گو شعله ی آتشکده فارس بکش .. دیده گو آب رخ دجله ی بغداد ببر

دولت پیر مغان باد که باد که باقی سهل است .. دیگری گو برو و نام من از یاد ببر


عکس: (شیراز.باغ ارم.۲۵ اسپند ۱۳۸۸ خورشیدی)


تَق تووق بوومک پووک.. چهارشنبه سوری، جشن آتش

هر ساله هر اندازه که به پایان سال نزدیک می شویم و کم کم زمستون سرد و بدون "برف" آماده سفر می شود تا جای خودش رو به بهار سبز بده٬ رخداد ها و آیین های در گاهشمار ایرانی بیشتر و بیشتر میشه٬ به کل زمستون آبستن بیشتر جشن های ایرانی ست ولی خوب بزنم به تخته "بابا مامان بزرگ" های ما زیادی جشن داشتن، خسته شون هم نمیشد! 

از جشن برای خانم ها و بانوان گرامی (سپندارمذگان) گرفته تا گرد و خاک خونه خوردن و چشیدن و سر و صدای و آتیش چهارشنبه سوری و سمنو و نوروز و و ... 

از کارهای نیمه خانومی در بیایم و به روز "خطرناک" آقا، خانم هم همراهش بچسبیم! آتیش یا همون آتش می تونه تداعی کننده یک حس خوب و دلچسب و پاک از لحظه های زیبای ما باشه. (واسه ما که این گونه است) یکی از زیباترین آیین هایی که از "بابا مامان بزرگ" های ما برامون مونده همین چهارشنبه سوری یه. که اونم شاید اگه دسترسی آسان به "چوب کبریت" و "آتش" هم نبود چه بسا تا به امروز جای خودش رو به یک "عید خونی" دیگر داده بود و رفته بود و و و.. 

چهارشنبه سوری چیست؟
همه ایرانی ها (گروهی از تاجیک ها، هندو ها، چینی ها، افغان ها و.. این جشن را دارند) واپسین شب چهارشنبه سال را جشن می گیرند، ولی خوب "اصل و اصالت چهارشنبه سوری مرگ بر اون، از عرب های عزیز گرفته شده است ماست" که چندین و چند هزار سال نوری پیش آن را در منطقه ای "نامعلوم" از فلات کوچک ایران "جا" گذاشته اند !! 

در شب چهارشنبه سوری چه باید کرد؟ چه چیزهایی لازم است؟
به وسیله مقداری کبریت ناقابل چوب خشک را آتش و یا کپه ای آتش درست کرده و زده و آتش را بزرگ و بزرگ تر کرده و هر اندازه که می توانید بر روی این آتش بالا و پایین می پرید. به همین سادگی (به فیلم رضا میرکریمی رجوع هم نشود! به فیلم اصغر فرهادی "چهارشنبه سوری" مراجعه شود)  

وسایل مدرن چهارشنبه سوری؟
"بابا مامان بزرگ" های ما تو خواب هم نمی دیدن که روزی فرزندان شان سرشان برای کنجکاویه این چنین درد کند! شما که سرتان درد می کنه برای این کارها، از مغازه سر کوچه و یا دست فروش محله پایین به اندازه کافی و لازم ترقه و این گونه چیزهایی که "بترکه" و صدای بوممب بده، خریداری می کنید و می ترکونید! اگر سرتان خیلی خیلی درد می کند که بنده بسی زیاد شرمسار شما هستم چون شیوه آماده سازی تَرق و تُرووق گُنده "چــــیز" هست و ... 

خوراک چهارشنبه سوری؟
همانند دیگر جشن های بابا مامان بزرگ ها مون خوراک این جشن هم باید آش گیاهی و تخم هندوانه و تخم خربزه و تخم کدو و ... این گونه چیزهای گیاهی میاهی باشه! ولی اگر بخواهیم زیادی به "اجداد مون" سری هم بزنیم باید سوسمار پخته و نیمه آب پز "میل" شود! 

نیایش چهارشنبه سوری؟
هــــیچ! پیشین زیادی گفتن و بسی اشتباه گفتن "سرخی تو از من، زردی من از تو" ولی خوب اینم زداییده شد! ولی هر ساله آرزو می کنند که آتش مشکلات و چالش هایی را که در سال گذشته برای خود و همسایه و ایران شان آمده را بزداید و در خود فرو ببرد.
ولی چهارشنبه سوری 1388 خورشیدی کمی زیادتر نیایش دارد، چه بسا فریاد این نیایش ها "من و تو" هم گوش "آقا موشه" را کَر و کَر تر کند. (خدا از زبونت بشنفه ننه جون!) 

پس از چهارشنبه سوری؟
اگر خیلی کنجکاوی کرده باشید بی شک باید جایی از بدن خود را سوزانده و گار خیلی خیلی بازی گوشی کرده باشید که "دعای خیر مسلمین و مسلمات" در بیمارستان و خدا نکرده در "سردخانه" همراه شماست.. و اگر هم مانند بابا مامان بزرگ هامون "چهارشنبه سوری" را بجا آورده اید که تندرست در خانه ی خود کنار مادر و پدر و خواهر و برادر و .. اینا نشسته و در حال بازگویی چهارشنبه سوری دلچسب خود هستید.. (امیدوارم اینگونه باشد) 

چهارشنبه سوری از زبان آقا موشه؟
 شماری به خیابان آومده و حمه اماکن و پارک حای و حمه وصایل نقل و نباط شحر را  آتش آتیش ذدند و فرار کردند و ما انحا را گرفتیم و نذیک به شونسد تون (تون ماهی قذا لالا) مواد مخرب منفجره را از انج ابردیم یعنی پیدا کردیم. پس فردا هم تذاهرات سراسری چند ثیصد میلیونی با حضور دو حزار نفر در محله برگزار می شود.

جشن سده فرخنده باد

امتحان ها یکی پس از دیگری خراب و نابود میشد! ولی خوب این "نابودی" ها به پایان رسید و الان زمان آرامش است و بس! هر چند که این روزها همه آماده روزی بس بزرگ برای دوباره نشان دادن "چیزی" هستیم ولی خوب گفتم خالی از لطف نباشه  امروز را که روزی بزرگ برای فرهنگ و آیین کهن ایران و ایرانیان بود رو هم بهش بپردازیم. هر چند که دیر شده و همه آتش های خود را بر پشت بام خانه ها افروخته اند (اگر این کار را کرده اند) ولی هیچگاه برای پرداختن به روزی بزرگ دیر نیست. 

جشن سده رو همه ایرانیان شادباش می گویم. به امید روزهای فرخنده تر و بهتر در کناره هم که از "مام میهن"  به خوبی دفاع کنیم.. با هم و در کنار هم. پیروز باشید.

جشن «سَـدَه» بزرگترین جشن‌ آتش و یکی از کهن‌ترین آیین‌های گروهی و اشتراکی شناخته شده در ایران باستان است. در این جشن و در آغاز شامگاه دهم بهمن‌ماه هر سال، همه مردمانِ سرزمین‌های ایرانی بر بلندای کوه‌ها و بام خانه‌ها، آتش‌هایی برمی‌افروخته و هنوز هم کم‌‌وبیش بر می‌افروزند. مردمان نواحی مختلف در کنار شعله‌های آتش و با توجه به زبان و فرهنگ خود، سرودها و ترانه‌های گوناگونی را خوانده و آرزوی رفتن سرما و آمدن گرما را می‌کنند. همچنین در برخی نواحی، به جشن‌خوانی، بازی‌ها و نمایش‌های دسته‌جمعی نیز می‌پردازند.

ستایش پاک تو را باشد، ای آتش پاک گهر،

ای بزرگترین بخشودهی اهورامزدا،

ای فروزندهای که در خوری ستایش را،

میستاییم تو را، که در خانه مانمان افروختهای

((آتش نیایش))

عکس از برگذاری جشن سده در کرمان به روز شنبه دهم بهمن ۱۳۸۸ خورشیدی است که توسط خبرگذاری مهر گرفته شده٬ برای دیدن سایر عکس ها لینک های زیر را ببینید. 

لینک شماره یک  - لینک شماره دو 

ادامه مطلب ...

شب چله

شب چله؛ شب زایش خورشید و آغاز سال میترایی فرخنده باد
http://roozbehs68.persiangig.com/Pt/300988.jpg 

دیر زمانی است که مردمان ایرانی و بسیاری از جوامع دیگر، در آغاز فصل زمستان مراسمی را برپا می‌دارند که در میان اقوام گوناگون، نام‌ها و انگیزه‌های متفاوتی دارد. در ایران و سرزمین‌های هم‌فرهنگ پیراون، از شب آغاز زمستان با نام «شب چله» نام می‌برند که همزمان با شب انقلاب زمستانی است.
شب چله یکی از مهمترین آیین و جشن های ایران بوده و هست.


ادامه مطلب ...

هفتم آبان٬ سالروز کوروش بزرگ شادباد

 کوروش شهریار روشنی هاست
کوروش افتخار ایران و ایرانی هاست
کوروش از آن همه ایران است
هفتم ( 7 ) آبانماه سالروز کوروش بزرگ خجسته باد

 


 که امسال با دوستان به آرامگاه برویم گفتم اینجا یاد کوروش بزرگ رو گرامی بداریم.. خیلی از کوروش بزرگ گفته شده لزومی نداره من دوباره این پرونده زیبای آدمی رو باز کنم٬ این روزها که ایران در تب و تاب رسیدن به درخت سبز آزادی است همه باید یاد بگیریم و بدانیم چه بودیم و چه شدیم و چه بر سر ما‌ آمد٬ه هر چه بود گذشت.. و حال و الان مهم است و بس. امروز هم در تاریخ انگاشته می شود همان گونه که گذشته و گذشتگان هم انگاشته شدند، چه خوب و چه بد، پس یادمان نرود تنها خوبی است که می ماند و به نیکی از آن یاد می شود.  

در "ادامه جستار" متن "منشور حقوق بشر" کوروش بزرگ رو گذاشتم. 

به امید ایرانی آزاد برای هر ایرانی. سبز باشید. 


هرمز رسام ( 1826 – 1910 ) - کاشف استوانه کوروش بزرگ در بابل

ادامه مطلب ...

چهار سال گذشت..

...

بر پایه یک منش "وبلاگی!" باید سالروز آغاز به کار رو جشن بگیریم! جالب تر اینه که بایستی جشن بگیریم! یعنی هیچ حقی نداریم که غم بخوریم.. کمینه باید این روزها رو هر اندازه که غم انگیز باشه، جشن گرفت.. 


این روزها هر چه بیشتر جلو می روم بیشتر گواه پوست انداختن مردم پیرامون خودم هستم.. به گونه ای که هتا گاهی زمان ها به خودم هم شک می کنم که اصلن کی ام؟ چی ام؟ 

این روزها جای خیلی از کسانی که باید امروز می بودند! ولی نیستند.. رو احساس می کنم. کسانی که می تونستند راه ما رو آسان تر کنند ولی با رفتن زوری یا دلخواه خودشان این راه رو برای ما سخت تر کردند! ولی خوشحالم که این راه سخت تر شد.. چون هر چه راه مون سخت تر بشه خواسته ای که داریم هم پایسته تر میشه.. و این می تونه کمک شایانی به آینده خودمون که هیچ! رفت.. به آینده فرزندان این خاک کنه.. 

امروز افزون بر اینکه "حضرت عشق" چهار ساله میشه پیوندی با یک یادبود زیبا دوران پیشین هم داره که امیدوارم اون یادبود همیشه یک یادبود زیبا (همان گونه که الان هم هست!) در ذهن من انگاشته بشه و چیزی نتونه اون رو خدشه دار کنه..  


+ این عکس از جنگل های سوخته استرالیا در سال ۲۰۰۶ گرفته شده است.