طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

و اما یک سال گذشت...

اگه به زور روزگار از زندگیت می رم کنار

 می رم که ثابت کنم عاشقتم دیوونه وار

تو گریه های زار و زار سپردمت به روزگار

این از خودم گذشتنو پای خاطر خواهیم بذار

 خیال نکن که خواستمه این اونه که میخواستم

به قبله ی محمدی اینه که حرف راستمه

می خوای واست همین وسط داد بزنم

با تار زلفات دلمو دار بزنم

پیش همه خلق خدا زار بزنم

 گریه کنون سر توی دیوار بزنم

بعد یه عمر آزگار یه عاشقی تو روزگار

 از عشق تونست که بگذره بدون باختن تو قمر

  

نظرات 111 + ارسال نظر
ندا جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:25 ق.ظ http://daftarezendegi.blogsky.com/

سلام روزبه خوبییییییییی
اولا چرا دیگه با وب لاگت مشکل داری ؟؟؟؟؟؟؟؟
راستش نمی دونم چی بگم ولی حق نداری بکشی کنار همه ی ما اونطوری که خودت گفتی دوست های توئیم پس بمون به خاطر دوستات .گذشته رو میشه جبران کرد و تو که تونستی بیایی و همه چی رو بنویسی خوب قدم اول رو برداشتی ادامه بده ما هم هر کاری بتونیم برات می کنیم.بسم الله......
راستی آپ کردم این بار خیلی تلخ منتظرتم
موفق باشی و مصمم

چی بگم

زهرا جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:52 ق.ظ http://www.saattanhaie.blogsky.com/

سلام روزبه
خوبی آقااااا؟....چه سوال مسخره ای کردم....
اما آرزو می کنم روزگارت جوری بشه که وقتی ازت می پرسن خوبی با لبخندی شیرییین نه تلخ بگی خوبم چون یه حقیقت شیرین رو داری میگی.


داغ کردم ....مغزم داره میسوزه اینا رو که خوندم ......
از اونجایی که من و تو زیادی حرفا مون به هم نزدیکه و البته حرف دلامون......حدس میزدم بخوای همچین پستی داشته باشی.

میدونی روزبه .....همیشه همینجوری بوده
همیشه یه طرف نخواسته حرفای طرفشو بشنوه یا حتی توجه کنه...واسه خودشم دلایلی داره که محترمن.اما نمیدونه چی داره سر طرف مقابل میاد چون جای اون نیست.

من یکی که دیگه همیشه حرفامو تو دلم نیگه میدارم .....
دیگه هیچ و قت از دورنم با کسی که حتی از جونمم واسم عزیزتر باشه حرفی نمیزنم .چون روحم دیگه طاقت نامردی دیدن رو نداره.....من شدم مغغغغغغغغغغغرووووور مثل گذشته..........................................
سخته برام...سخته نگم چی توی قلبمه/ اما دیگه نمیگم چون میبینم هیچ کی لیاقت نداره توی دلمو ببینه.....چون یه راست قامت استوار ندیدم..........
واسه همینه فرصتایی هم که واسه حرف زدنم پیدا میشه و شد را بیخیال از کنارش میگذرم....تا شاید اینجوری راحت تر باشم...........................................................

نمیدونم تو چیکار کردی که عشقت تو رو لایق نمی دونه !!!!!تویی که داری از روحت که با ارزش ترین چیزه تو زندگیت واسش مایه میذاری....اما اااااا .......نمیدونم....

ولی روزبه تو یه سال تلاش کردی نمیگم دست بکش
اما اگه میدونی بالاخره امید به به سامان شدن اوضاع اون جوری که تو میخوای هست پس بلند شو و ادامه بده
نه اینکه بخوای بری کنار و گوشه نشین شی و ترک همه رو مخصوصا خودتو بکنی.....
میفهمیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟!!!!

ولی اگه میبینی امید به به سامان شدن اوضاع نیست.
عزیز ...مثل من بزن بر طبل بی عاری.....(به قول هایده)
خودتو با پنهون کردن قلبت راحت کن....اینجوری دیگه دلتم عادت میکنه ساکت شه و کمتر بتپه....از اون تپشایی که فقط باعث اشک توی چشم میشه.............
خیلی حرف زدم ..................
خیلی حرفا هست که نمیشه اینجا نوشت ......



همه جا با همه کس یار نمی باید بود
یاد اغیار دل آزار نمی باید بود

تشنه خون من زار نمی باید بود
تا بدین مر تبه خونخوار نمی باید بود

من اگر کشته شوم باعث بد نامی توست
موجب شهرت بی باکی و خود کامی توست




شعری که نوشتی قشنگه ...خیلییییییییییییی.اشک و اشک و اشک و اشک و آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه ..... همش همینه.

روزبه جان
اینم یه جورایی تو حال و هوای متنته
امیدوارم خوشت بیاد و عشقت یه کمی روی شعر تامل کنه:::


نذار از رفتنت ویرون شه جانم
نذار از خود به خاکستر بریزم
کنار من که وا میپاشم از هم
تحمل کن، تحمل کن عزیزم

به من فرصت بده رنگین کمون شم
از آغوش تو تا معراج پرواز
حدیث تازه عشق توام من
به پایانم نبر از نو بیآغاز

منو نسپار به فصل رفته عشق
نذار کم شم من از آینده تو
به من فرصت بده گم شم دوباره
توی آغوشه بخشاینده تو

به من فرصت بده برگردم از من
به تو برگردمو یار تو باشم
به من فرصت بده باز از سر نو
دچار تو گرفتار تو باشم

به من فرصت بده باز از سر نو
دچار تو گرفتار تو باشم ......................................
...................................................................
**********************************************
ایشالا که این میخونه همچنان پا برجاس (آآآآآآمین)

دوستاتو تنها نذار.

منتظرتم همیشه.........هم اینکه اینجا بازم آپ شه .....
هم منتظر نظراتت تو ساعتهایی تنهاییم.

**********************فعلا**********************

زبونم قاصر از گفتن حرف....
همین
شاید فعلا و شاید هم خدانگهدارت....

امید جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:00 ب.ظ http://www.sepidaar.blogsky.com

اگر نبود فراز و نشیب های سخت زندگی... انسان مانند سنگ خامی بود که هرگز گوهری نمی شد در گردن یاسمینی... پس قدر این نعمت را بدانیم... بالنده باشی پسرم

مازیار جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 04:26 ب.ظ http://future2010.blogsky.com

سلام روزبه جان ...
ممنون که به من سرزدی .
موفق باشی و پایدار

فرزاد جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 04:32 ب.ظ

سلام روزبه جان
راستش چون نمیتونم زیاد تو نت باشم نتونستم مطلب رو بخونم
اما قول میدم بعدا بیامو کامل بخونمش
ببخشیدا
آرزومند آرزوهای پاک و لطیف روزبه عزیزم

فاطمه جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 05:45 ب.ظ http://www.yek-teke-tanhaiy.com/

سلام
می دونی تا قبل از این ژستت همیشه فکر می کردم چه دختر بی احساسی باهات طرفه اما حالا با چیزی که نوشتی فهمیدم اصلا این طور نیست می دونی من بهش حق می دم منم اگه جای اون بودم همین کار را می کردم شاید خیلی وقتا باید بخشید باید ندید یه چیزایی را اما بعضی وقتا نمی تونی نمی دونم چقدر موضوعی که فهمیده بزرگ بوده اما هر چی بوده بدجوری براش شکستی شاید اگر برگرده دوباره تو نتونی بازم براش همون روزبه باشی شاید دلیل برنگشتنش همین باشه نمی دونم ؟؟؟؟
منم امیدوارم روزی برگرده اما کاش اون روز از صمیم قلب برگرده نه به خاطر تو امیدوارم به خاطر خودش برگرده
اما روزبه جان چرا می خوای دست از نوشتن برداری این وبلاگه عشقته درست اما می تونی یه بلاگه دیگه بزنی اینبار واسه خودت می دونی نوشتن بعضی وقتا بهترین راه واسه تسکین آدمه
البته بازم هر جور خودت صلاح می دونی اما هم من و هم همه دوستای دیگه وبلاگیت دوست داریم بازم باشی
زندگی سرشار است
نه مثل چشمانت غمگین
زندگی روشن است نه مثل دلت تاریک
زندگی پر از گل است نه مثل قلبت پر از خار
زندگی آبی است پشت تیله ای
به زندگی بنگر بنگر تا رنگ زندگی ات را پیدا کنی .
فعلا


هنوز تصمیمو نگرفتم نمی دونم بخدا نمی دونم ادامه بدم یا ....

میلاد جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:17 ب.ظ http://gongmard2.blogfa.com

سلام...وبلاگت رو خوندم...هر روز عاشقتر باشی..خوشحال میشیم به وبلگهای سه گانه من و همسرم هم سر بزنی...سبز باشی...http://gongmard.tk

صبا جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:28 ب.ظ http://kouli.blogsky.com

از عشق که میخوانم دگرگون میشوم
باز مغموم میشوم و باز مجبورم به ناچار باور کنم که عشق هست و دروغ نیست و هستند هنوزکسانی که عشق را باور دارند...


بمان...پیش برو...
اراده ات پولادین...

زهرا جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:22 ب.ظ http://www.saattanhaie.blogsky.com/

بازم سلام
از صبح که دیدم آپ کردی شاید نزدیک ۶ بار تا حالا که ساعت ۱۰ شبه هی on شدم و اومدم بلاگتو ببینم و نظراتو بخونم و البته از همه مهمتر پاسخهای تورو.....جوابایی که میدی مهمن واسم...چون نشون دهنده حال و احوالته....من هم نگران...

وقتی کامنت فاطمه دوستم رو میخوندم یاد خودم افتادم....

اینکه نوشته بود ::اگر برگرده دوباره تو نتونی بازم براش همون روزبه باشی شاید دلیل برنگشتنش همین باشه ...

راست میگه.....حق داره بترسه.....
من برگشتم......اما حالا چی..؟!!نیجه از خود گذشتن و زیر پا گذاشتن خودم چی بود؟!!!
هیچی.....دوباره .......
میدونی آدما تغییر پذیر نیستن.این به من ثابت شده
واسه همین بهش حق میدم....


و امیدوارم به قول فاطمه ::از صمیم قلب برگرده نه به خاطر تو امیدوارم به خاطر خودش برگرده

و وقتی برگشت تو هم قدر این برگشتن رو بدونی و همونی باشی که اون میخواد اگه نه ...........اون چیزی سرش میاد که نتیجه اش فقط باعث خستگی روحی خودش میشه.همین.

روزبه ............................................
بمون
..............فعلا

سلام
می یام تو وب لاگ خودت جوابت رو میدم اون طوری بهتره....

الهه جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:24 ب.ظ http://elaheyebaran.blogsky.com

سلام روزبه جان داداش گلم
ببخشید زودتر نشد بیام آخه چند بار خواستم بیام ولی وبلاگ بالا نمی اوم
ما که خیلی از آشنایی و دوستیمون نمی گذره به همین زودی می خوایی بری؟
راستی باید بهت تبریک می دونی چرا؟
تو تو این سن خیلی خوب می نویسی و..............باید بگم اصلا باورم نمی شه یه جوون تو این سن اینقدر عاشق باشه...
خیلی برام عجیبه ولی در عین حال تحسین بر انگیز
به نظر من عشق یه قدرتی به ادم می ده برای بیشتر زیستنو بیشتر فعایت کردن تو چرا داری از خودت فرار می کنی؟ یه عاشق باید همیشه باشه پس چرا داری میدو نو خالی می کنی اتو باید به همه ثابت کنی که یه عاشق از هیچی نمی ترسه پس نرو بنویس برای دلت شاید اونم نخونه ولی تو برای قلبت بنویس برای عشقی که داری پس بمون روزبه...
تو از چی فرار می کنی؟ از دنیای حقیقی که تو اون هستی از خودت از زندگی؟
بمون و نشون بده که یه عاشق هیچ وقت خسته نمی شه
بمون دوست من ...

خدا کنه دوباره قدرت از دست رفته رو پیدا کنم دارم پیدا می کنم یه دلیلم بیشتر نداره
اونم شما ها هستین با حرفاتون...

هدیه شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:17 ق.ظ http://www.thinkandheart.blogsky.com/

دل خوش به عشق شما نیستم ای اهل زمین به خدا معشوقه ی من بالایی است ...

Elme riazi mige 2 ta khatte movazi hichvaght be ham nemiresan amma tajrobe sabet karde ke 2 ta khatte movazi hichvaght be ham nemiresan magar inke yeki az oonha baraye residane be digari khodesh ro beshkane


وقتی خوندم داری میری دلگیر شدم چرا هر کس مشکلی براش پیش میاد دست از نوشتن بر میداره؟؟؟؟
درسته دوستای خوبی واست نیستیم ولی هر کاری از دستمون بر بیاد واسه دوست خوبمون انجام میدیم
هیچ وقت با کنار کشیدن مشکلی حل نمیشه بمون و مبارزه کن که همین مبارزه کردن ها شیرین است
در هر حال امیدوارم موفق باشس
آرزومند آرزوهایت

همتون خوبین

** پرنسس ** شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:01 ق.ظ http://yasesefid.blogsky.com




سرزمین تاریکت بوی پاکی میده


بوی خاطره
بوی لرزش میده



و از همه بیشتر بوی عشق میده


یه عشق کهنه و دوست داشتنی


و ایناست که نور میده به رهگذری چون من توی این سیاهی

[ بدون نام ] شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:58 ق.ظ

سلام مهربون!

یادت باشه... اگر میخواهی کسی یا چیزی را بدست آوری، رهایش کن.... عاشق معشوق را آزاد می گذارد...
گل نازنینم ... خوبه که داری کنار میکشی ... عشق یکطرفه (البته از تو نوشته هات اینطور برداشت کردم که فکر هم نمیکنم اشتباه کرده باشم )به هیچ جا نمیرسه... فقط خودت رو داغون میکنی و بس... باید ببینی نیمه اصلی زندگیت کجای این دنیای عجیب و غریبه ... ولی مطمئنا یکروزی پیداش میکنی... اگر بهت روی خوش نشون نداده ونمیده، بدون اونم دلش جای دیگه هستش... یکوقت از حرفام ناراحت نشی، میخوام یکم ذهنت رو باز کنم... اینکه آدم برای خودش و تو ذهنش یه معشوقی بسازه و سالهای سال اون و پرستش کنه و تمام زندگیش رو براش بگذاره و از همه مهمتر جوونی و شادابی ونشاطش رو خرجش کنه ، یه اشتباه غیر قابل جبرانه عزیز، اگر زمانی دیدی کنار یکنفر به جای کوچیک شدن و خورد شدن داری رشد میکنی و بزرگ میشی... بدون معشوق واقعیت اونه... برات دعا میکنم عزیز نازنین... برای تولد بلوغ عشقی خودت هم بهت تبریک میگم...
ولی بنویس گل قشنگ... بنویس... منم دارم یاد میگیرم که دیگه برای خودم زندگی کنم... خسته شدم از بس خودم رو ، ذهنم رو و دلم رو حتی نوشته هام رو وقف دیگرون کردم...
پس تو هم فقط برای دل خودت بنویس... برای آرامش خودت و برای بزرگ شدن و بالنده شدن خودت...
فکرکنم نوشته های من از مطالب تو بیشتر شد نازنین.
منظرتم...
یاحق!

مرسی
منتظر چبین جوابی ازت بودم منطقی و از روی فکر
ولی نمی تونم کنار بکشم نمی تونم شاید کمی فرصت می خوام

[ بدون نام ] شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:18 ب.ظ

اول خوب مطئن شو ببین عاشق کی هستی بعد اظهار عاشقی بکن

چرا؟؟؟؟؟
مطمئنم هستم...

مرجان شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:31 ب.ظ http://www.kerkereh.mihanblog.com/

سلام
خیلی تکون دهنده بود
خیلی آدم با مرامی هستید که گذاشتید خودش تصمیم بگیره
این حرکتتون قابل تحسین
شما خیلی پاک قدم گذاشتید مطمئن باشید با توکل به خدا به عشق پاکتون می رسید
مهم نیست که تو اون مدت کی بودید مهم الآنه حالا همون طوری باشید که باید می بودید


این جور موقع ها ففط باید به خدا توکل کرد
اگر قسمت باشه حتما این اتفاق می یفته
من همیشه از این مسائل بدم می یومده چون همی شه بر این عقیده بودم که زمونه خیلی نا مرده پس بهتر هیچ وقت....
ولی برای اولین بار می خوام واستون ارزو کنم که به اون چه که می خواین برسین ولی هیچ وقت یادتون نره خدا مصلحت بندهاشو بهتر از هر کی می دونه
واستون دعا می کنم ولی از خدا می خوام اون چه که خیر هست رو به وقوع بپیوندونه

این موزیک خیلی مناسبه واسه این متن و فضا رو کاملا خاص کرده
با توکل به خدا
خوشحال می شم خبرشو بهم بدید این که..
منتظرتون هستم می دونم زحمته ولی بی نهایت خوشحال می شم جون من هیچ وقت واسه آدما ی عاشق دعا نمی کنم چون معتقدم که به زودی خودشون پی به اشتباهشون می برن و می فهمن که..


ولی من مطمئنم عشق شما پاک پاک
علتشم اینه که شما از اون گذشتید تا اون راحت باشه
مطمئن باشید این عملتون بی پاسخ نمی مونه
ولی قسمتم هیچ وقت فراموش نکین


منو بی خبر نذارید
پایدار و سرفراز باشید و تو کاراتون موفق
در پناه حق








سلام
خوندن این متن خیلی واسم عجیب بود ولی جالب و البته حقیقت !!!!

رضا......یاور همیشه مومن شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:11 ب.ظ http://reza169.blogfa.com

هنوز در تو معلقم ..روزی در تو آغاز شدم و روزی در تو خواهم مرد .......
سلام ممنون از حضورت و محبتت
فقط تونستم جمله بالایی را بگم
شاد زی مهر افزون

بیشتر از اینها ازت انتظار داشتم رضا....

خاک یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:29 ق.ظ

سلام
تنها چیزی که از این ماجرا می باره غرور و خود خواهیه
تنها از رو احساس بچگی و هوس احساس هایی گذرا داشتی که چند سال دیگه می فهمی یعنی چی
اینا از بی مشکلی و شکم سیری
برو ببین از بچه های وب لاگای دیگه چه مشکلاتی هست و دم بر نمیارند اونوقت تو با یه حس گذرا ببین چقدر داغش کردی
ای کسی که از ادبیات دم می زنی برو ببین معنای عشق اول چیه بعد این اراجیف را به عشق بچسبان
امسال تو که شهوت و هوس را با عشق اشتباه می گیرند این واژه بیکران را به گنداب عشق به دختر می کشند
وب لاگت سراسر خودخواهیه: حضرت عشق - خواستن اون برا خودت- پایین اوردن معنای عشق از الهی به زمینی و ۱۰۰۰ تا چیز دیگه
اینم بهت قول میدم که نمی تونی ننویسی
مطمن باش خیلی زود که نزدیکه بازم می نویسی
این را فقط برای خود نمایی نوشتی که دیگه برا اخرین باره می نویسم
انی حاظرم قسم بخورم.
خدا نگهدار کوچولوی بی دغدغه

سلام
اول از هر چیزی بهت اجازه نمی دم به ***حضرت عشق*** حرفی بزنی چون این اسم اسم آلبوم صدای عشق منه فهمیدیییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به حرمت نظرت نظرت رو تایید کردم وگر نه هر کی جای من بود این کارو نمی کرد
ولی خواهی دید درسته من کوچولو ام و چه معلوم که شاید تو از من کوچیک تر باشی؟؟؟؟ این ترنم زندگی منه نه هوس این تویی که از روی بد بینی حرف می زنی خوب می شناسمت خوب شاید خودتم نمی دونی که چقدر خوب.....
آره درسته این حق مسلم تویه که حرف بزنی و منم وظیفه دارم به عنوان یه میزبان از تو پذیرایی کنم ولی آقا معلم ( !!!۹ من یک سال که دارم می نویسم خیلی بهتر از تو هم می دونم که تو این وب لاگ ها چی می گذره تو چه می دونی از من تو چه می دونی از زندگی من هان؟؟؟؟ حرف بزن حرف بزن؟؟؟؟ سکوت خوب نیست پس بازم منتظرتم
خواهی دید که من می نویسم یا نه این به تو بستگی نداره این به خودنمایی بستگی نداره این به خودم بستگی داره که بتونم یا نه؟؟؟
حداقل می دونم که تو وب لاگ نویسی خیلی بیشتر از تو می دونم پس سکوت....
ولی هر آدمی حق اظهار نظر داره منم نمی تونم مانعی باشم واسه حرف زدنت واسه این نظرت رو تایید کردم وگرنه اصلا محتاج به نظر تو نیستم این قدر دوست دارم که تو ۰۰۰۰
درسته خودمم می دونم که خیلی زود عاشق شدم ولی اینو بدون که هر عاشقی که عشق نیست ؟؟؟ من این حس رو در خودم حس کردم ولی هنوز بهش نرسیدم چون اگه رسیده بودم حالا پیش تو نبودم و اینجا نمی نوشتم .....
زیادی حرف زدم
امیدوارم که منظورمو متوجه شده باشی دوست من....
سبز و شاد باشی
فعلا....

شمیلا و فرهاد یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:28 ق.ظ

سلام نمی تونم بگم تحت تاثیر قرار نگرفتم چون واقعا قرار گرفتم
اشکم رو در اوردی....
از رو ترحم حرف نمی زنم چون با تمام وجود درک کردم چی نوشتی و چه حسی داری چون خودم عاشقم و حال یک عاشق رو خوب می فهمم
نمی دونم این چه رسمیه که اخر همه وبلاگها به آخرین پست ختم میشه در مورد خودم امیدوارم روزی برسه که آخرین پستم به اخرین برگ زندگییم ختم بشه... و اما در مورد شما از خدا می خوام بهت کمک کنه تا به عشقت برسی چون کار دیگه ای از من حقیر بر نمیاد و خوشحال از اینکه انقدر به مرحله والای عشق رسیدی که بهش حق انتخاب دادی....امیدوارم به ارزوت برسی و دوست دارم که باز بنویسی و وبلاگت رو رها نکنی بعضی وقتها نوشتن می تون ادم رو اروم کنه

در باره تبلادل لینک هم من خیلی وقته که به شما لینک دادم

ندا یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:46 ق.ظ http://daftarezendegi.blogsky.com/

سلام روزبه دیگه باید خوب باشی
راستش یه شعری خوندم حس و حال خوبی داشت .گفتم برای تو هم بنویسم حتما خوشت میاد
سه ره پیداست
نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر
حدیثی که نمی خوانی بر آن دیگر
نخستین: راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دو دیگر: راه نیمش ننگ، نیمش نام،
اگر سر بر کنی غوغا، و گر دم در کشی، آرام
سه دیگر: راه بی برگشت، بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت برداریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است!!!آیا همین رنگ است!!!!!!!!!!!!
بازم پیش ما بیا منتظریم.فعلا

مرجان یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:32 ق.ظ http://www.kerkereh.mihanblog.com/

سلام
ممنون از این که اومدید و حرفامو بی جواب نذاشتید

شاید گذر زمان یه کم به بهبودیه اوضاع کمک کنه


نمی دونم چرا ولی من فکر می کنم لازم نیست همیشه یه عاشق به معشوقش برسه
شاید این جوری بهتر می شه.....

من به پاکیه این عشق شما معتقدم

زهرا یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:31 ق.ظ http://www.saattanhaie.blogsky.com/

سلام
کامنت ***خاک***رو که خوندم خیلی لجم گرفت.....

اون نمیدونه چی به چیه که به خودش اجازه داده اینجوری بیاد و بنویسه...
محض اطلاع اون بگم....عشق روزبه اگه زود گذر بود ۱ ماه بود پنج ماه بود نه دوازده ماااااااااااااااااااااااااه.

به عبارتی یه سال...یه سالی که روزبه میتونست با این سن کمش خیلی دوست داشتنارو تجربه کنه اما گویاااا سر این حسش مونده و دیگه نذاشته حسی جاشو بگیره....

۱سالی که باعث شده علی رغم سن کمش 10 سال بزرگترش شه .....حرفایی که اون اینجا مینویسه تظاهر نیست ...اگه یه کم فقط یه کم منطقی فکر کنی و بی قصد و غرض بخونیشون اینو دررررررررررک میکنی ....و از این کامنتی که گذاشتی پشیمون میشی.
اینم بگم خیلی عشقای زمینی بوده که باعث شده عاشق به عشق الهی برسه.......از کجا معلوم روزبه با این عشقی که تو دلشه به خدای بالا سرمون که قشنگترین معشوقه اس نزدیکتر نشده باشه؟؟!!!!!!

اول از چیزی مطمئن شین بعد اضهار فیض کنن...........!!!!!!


من قصدم خود شیرینی نبوده...چون نیازی به اینن کار ندارم.

فقط و فقط چون دیدم حرفی زده شده اونم به ناحق اومدم و این کامنتو نوشتم.

روزبه ...اینم بدون یه همچین کسی با این کامنت گذاشتن قصدش فقط و فقط اینه تو رو سر لج بندازه تا شاید دیگه ننویسی.اما منم مثل همون کسی که اینو نوشته میدونم که تو عاقلتر از این حرفایی که بخوایی واسه یه...........کنار بری.

********************فعلا***********************

سلام
بهش فکر نکن
همه ی آدما که مثل هم نیستن....!!!!

سروش عشق یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:59 ب.ظ http://rainiboy.blogsky.com

سلام دوست عزیز
چرا که نه حتما موافقم. لینکت رو گذاشتم.

ایمان یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:09 ب.ظ http://shabhayetanhaie.blogsky.com

سلام
با تبادل لینک موافقم
لینکت رو گذاشتم
موفق باشین

شمیلا و فرهاد دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:47 ق.ظ http://khalvatgah-yek-ashegh.blogsky.com

سلام ممنون لینکتون کردم

مرجان دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 05:01 ب.ظ

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم ، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو ، همه راز جهانی ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید ، تو به من گفتی:
- " از این عشق حذر کن ،
لحظه ای چند بر این آب نظر کن ،
آب ، آیینه ی عشق گذران است ،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است. "
تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم : "حذر از عشق؟! ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد ،
چون کبوتر ، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم ... "
باز گفتم که: "تو صیآدی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم ، نتوانم! "
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ، ناله تلخی زد و بگریخت ...
اشک در چشم تو لرزید ،
ماه بر عشق تو خندید! "
یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن من اندوه کشیدم.
نگسستم ، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم ،
نگرفتی دیگر از عاشق آزرده خبر هم ،
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم .....

بی تو اما ، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

مینا دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:40 ب.ظ http://www.latifelatif.blogfa.com

سلام دوست عزیز

بیا دست قشنگ مهربانت را عصایی کن که برخیزم
و شور انگیز و شوق آلود بدامان شقایقها بیاویزم
بدزدم تیشه فرهاد عاشق را و بی پروا چنان رعدی بنای سنگی غم را فرو ریزم
بسازم کلبه عشقی میان باغ فرداها و حافظ وار بر بام فلک طرحی دگر از عشق اندازم و نقش دیگری ریزم
بیا واکن لبانم را به تکرار سرود عشق که من آن مرغ غمگین ش


مینای تنها

بخاری(عطش) سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:42 ق.ظ

از کجا مطمئنی که عاشق هستی

اول سلام
بعد جوابت
*** از همون جایی که می دونم که کی هستی...***
خوش اومدی
ولی دیر اومدی....

مینا سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:02 ب.ظ http://www.latifelatif.blogfa.com

سلام دوست عزیز


من به مشکلی برخوردم که نمی دونم چرا نمیشه دیگه کسی رو لینک کنم چون دیگه جا نداره

اگر کدی یا راه حلی داره بهم بگین تا منم با کمال افتخار وبلاگ شما رو لینک کنم



مینای تنها

سلام
اشکالی نداره
نه متاسفانه با بلاگ فاکار نکردم قبلنا با بلاگ اسکای کارشون یکی بود ولی حالا کمی تغییر کرد تک لینکشون من در جریانش نیستم

دو پرنده یک پرواز سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:52 ب.ظ http://2birds.blogsky.com

سلام به ستاره ی سهیل آقا روزبه ی گل دوست خودم فقط خودم !!!
خوبی گل من
بابا تو دیگه عند نامردی هستی زنگ می زنم به همرات از صبح تا شب گوسی برنمی داری زنگ می زنم خونتون که اونم رو OFF
آخه من چطوری باهات صحبت کنم؟؟؟ از خونه هم که نمی زنی بیرون خر خووووووووووون تا اینکه ببینیمت کجایی نامرد؟؟؟؟
راستی بذار یه چیزی رو بهت بگم همه فکر می کنین که من تویم؟؟؟ متوجه میشی تا حالا یه 10000 تایی نظر داشتم که میگن تو همون روزبه ی حضرت عشقی
وای می بینی مردمه تا کجاها میرن اونا نمی دونن که اسم من هم روزبه ی یعنی اون وقت می ترکیدن اونا هم نمی دونن که من و تو تو یه روز یبه دنیا اومدیم....
بی خیال
اما در مورد این پستت چنین حدسی می زدم که اینارو بنویسی آخه حتی جوابمو هم نمی دادی ولی روزبه ولش کن با این کار داری خودت رو عذاب میدی اول از همه بعد هم ماها رو ولش کن...
اصلا تا الا بهش فکر کردی که شاید اون واسه یه ثانیه هم بهت فکر نکرده باشه هان؟؟؟؟ اگه فکر هک کرده باشه اون قدر نکرده که تو رو بفهمه
تو از همه گریزون شدی تو این مدت که با هم آشنا شدیم من هر کاری کردم که بهت نزدیک شم خودت اینو هم خوب می دونی ولی تو فرار کردی چرا؟؟؟؟
آره تو بهترین دوست منی ولی من دوست تو نیستم تنها یه آشنا هستم که به قول عشقم شما 2تا همزادین
چرا؟؟؟؟
اشکم رو در آوردی
سبز و شاد باشی(از این به بعد اینم رو هم میگم)
***فعلا***
مثل خودت (:
راستی همین زودی ها آپ می کنم

سلام همزادم خوبی؟؟؟؟
منت گذاشتی
چی می تونم بگم از حرفات درسته خیلی من رو با تو اشتباه می گیرن بی خیال...
و اما جواب سوالت :
روزبه ببین من هر کسی رو دوست داشتم از دست دادم(تو پستم هم نوشتم) دیگه نمی خوام بازم اشتباه کنم و با تو دوست شم و تو رو هم از دست بدم پس بهتره دوستیمون همین جوری باشه نه بیش از این...
در ضمن من کی گوشی رو بر نداشتم؟؟؟؟ همرام که همیشه باهامه غیر از یه جا....البته دیدم یه بار زنگ زده بودی ولی من اون موقع حمام بودم گلی
سبز و شاد باشی
در کنار عشقت می دونم که شما 2تا هم دو پرنده هستین و روزی هم پرواز می کنین به سوی عشق...موفق باشین
***فعلا***

از تبار درد چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:10 ب.ظ http://www.tandis-tanhaee.blogsky.com

چی شده به امید سر زدی
تو که می گفتی دیگه می خوای از سر امید دست برداریو به اندی...............

اول سلامت کو نامرد....
منو قال می ذاری
منو باش صبحانه نخورده می یام خونه ی آقا که آقا تشریف نداره
در ضمن من کی گفتم اندی؟؟؟
بیا یه چیزی هم بذار تو دهنمون
امید همیشه واسه من امید

دو پرنده یک پرواز چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:42 ب.ظ http://2birds.blogsky.com

سلاممممممممممممممممممممم
نامرد چرا موبایل تو بر نمی داری هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟////
بابا کارت دارم به خدا کارت دارم
بردار کارت دارم
در مورد پست جدیدتم ا ی و ل زدی تو خال همونی شد که خودم می خواستم آره عزیزم بی خیال دنیا....
سبز و شاد باشی
جون روزبه گوشی تو بردار
منتظرتم
***فعلا***

سلام همزاد
چی کارم داری هان؟؟؟
تو رو خدا بی خیالش شو اصلا حال و حوصله ندارم بذار واسه بعد امشبم خونه تنهام می خوام....
همین الان که نظر دادی من اومدم تایید کردم
ولی باشه امشب قبل از بازی زنگ بهم بزن بر می دارم
خوبه؟؟؟؟
فردا می خوای آپ کنی ؟؟؟
نامرد تو هم دیگه تکیه کلام منو میگی هر جا می رم می بینم جدیدا دیگه همه میگن فعلا و ....می بینی تو رو خدا روزگار ما رو...
****فعلا****

ندا چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:02 ب.ظ http://daftarezendegi.blogsky.com/

سلام روزبه خوبییییییییی
راستش هر کاری اولش سخته خیلییی ولی باید از یه جایی شروع کرد .کسی نمیتونه راهی پیش پات بذاره باید خودت رو محک بزنی برای شروعی دوباره .روزگار هر قدر هم که با ما بد تا کنه بازم فردایی هست .میشه امید داشت .اصلا زندگی با همین چیزا معنی داره .اونی که اون بالاست برای بنده هاش بد نخواسته پس دوباره شروع کن
موفق باشی و استوار

زهرا چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:22 ب.ظ http://www.saattanhaie.blogsky.com/

سلام روزبه...
نمیدونم چی بگم....
واقعا نمیدونم چی داره به شما ها میگذره...منظورم تو و N...
.............
اما اعصابمو جدی جدی خورد کردی....
با اون راه دومی که .....
اه
هیچی نمیگم.
.....................................................................

سلام
چرا؟؟؟؟
این رسم زندگی منه اون بالا بالاها نوشتن رسم زندگی منو و هیچ کی هم نمی تونه عوضش کنه
در ضمن هیچ کس حتی خودمم نمی دونم چی به ما ۲تا گذشت ولی هر چه بود گذشت فقط گذشت....خدای من
البته که خودم خوب می دونم چی شد...

فاطمه چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:48 ب.ظ http://www.yek-teke-tanhaiy.com/


سلام روزبه جون شرمنده که خبر ندادم اخه گفتم شاید الان زیاد شرایط خوبی نداشته باشی
اما این نظرت قبول نیست دوباره باید بیای
اما درباره چیزی که نوشتی
اولا بهت پیشنهاد می کنم اگه می خوای واقعا فراموش کنی دیگه بهش فکر نکن حتی تو خیالت
فکر کن اصلا وجود نداشته می دونم که سخته اما اگه واقعا این دفعه تصمیمت جدی پس بسم الله
به نظر منم فقط خودت می تونی به خودت کمک کنی انشاالله خدا هم کمکت می کنه
یه جایی خوندم دوست خوب اونه که دستت را می گیره ولی قلبت را لمس می کنه پس سعی کن کسی را دوست داشته باشی که اینجوری باشه نه این که قلبت را ازت بگیره به نظر من قلب هر کسی مال خودشه شاید اشتباه باشه اما نظر من اینه
امیدوارم زود زود برگردی ما هممون منتظریم شاید اولین چیزی که واسه اولین بار منو جذب وبلاگت کرد اسم اون بود حضرت عشق آخه امید همه شعراش واسه من ..............
اما بعدش خودت شدی دلیل سر زدن به وبلاگت هر چند بعضی وقتا از نوشته هات عصبانی می شدم اخه دلیل این همه اصرار واسه برگشتن اون طرف را نمی دونستم
اما الان خوشحالم با خودت کنار اومدی درست یا غلط یه راه را انتخاب کردی امیدوارم راه درستی باشه و موفق باشی
اون راه دوم هم نادیده میگیرم
بازم می گم منتظرم که برگردی با یه وبلاگ نو ، نو مثل خودت
فعلا

سلام
این قدر خوشحالم حداقل واسه این نظرات که نمی دونم چی بگم
خیلی حرف دارم ولی منتظر یه ناد هستم از درون خودم از درون خودم که شروع کنم به حرف زدن ولی اون موقع روزیه که دیگه امیدی واسم نمونده باشه
شماها تک تک تون مخصوصا شما و زهرا خانم شماها کارهایی کردین که مطمئننم کس دیگه ای بود هیچ وقت این کارها رو نمی کرد....
بابام همیشه بهم میگه که : حرفای آدما سند انسانیت شونه شماها هم نظراتتون همین طور مرهمی بود واسه دردای من
خدایا شکرت
شکرت شکرت شکرت
ازت ممنونم خدا و از این بنده ای خوبت
سبز و شاد باشین همتون
***فعلا***

شمیلا و فرهاد پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:11 ق.ظ http://khalvatgah-yek-ashegh.blogsky.com

سلام پسر خوب اخه این چه عکسی بود گذاشتی
به خدا حالم بد شد.........یعنی واقعا می خواستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باورم نمیشه......قوی باش مرد

اول سلام
نه بابا من کی گفتم می خواستم چنین کاری کنم؟؟؟؟
من گفتم اگه امید هر کسی قطع شه دیگه این آ]رین راهه واسش
نه واسه من
من که هنوز امید دارم به خدا...
فعلا

شمیلا و فرهاد پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:16 ق.ظ http://khalvatgah-yek-ashegh.blogsky.com

آپ کردم
یک مطلبی نوشتم
می خوام بدونم اگر شما جای اون شخص بودید چی کار می کردید
منتظر نظرتون هستم

مرجان پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:40 ق.ظ http://www.kerkereh.mihanblog.com

سلام
امیدوارم که حالتون خوب باشه و اوضاع یه کمی بهتر شده باشه
نگفتید اوضاع تغییری کرده یا نه؟
این که نظرشون برگشته یا نه
خوشحال می شم خبرشو بهم بدین


پایدار و سرفراز باشین و تو کاراتون موفق

مرجان پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:42 ق.ظ





کاسبی مان بد نیست
حالمان بهتر نیست
گوشه تاریک یک بازار سرد
می فروشم من گلی از جنس درد
رنگ گل هایم همه سرخ است و بس
رنگ سرخی از پس سیلی سرد
کارمان با آبرومان شد عجین
آبرومان مثل هر گلبرگ ریخت
حال در سرمای این فصل خزان
بی کلاه پشمی و چتر سیاه
می فروشم پشت هر رنگ چراغ
دسته گل هایی به این رانندگان
چهار راه زندگی مان سردسرد
هجمه ءغمبار این شعر نبرد
در نبردم زندگی سویی دگر
دست تنها با دلی از جنس برف
در چکاچک می فروشم تیر باز
تیر من گل های سرخ انتظار
شیشه های مه گرفته رنگ ابر
مردمی با آرزوهایی قشنگ
می زنم بر شیشه هاشان تق تقی
گل تو خواهی تا بری بهر دلی؟
آرزویم دسته گل های قشنگ
می دهم بر باد و دست رنگ رنگ
می فروشم آرزو هایم بهر تو
می دهم دستی ز دل برخیز تو
یا علی گ. غاشقی از سر بگیر
گل فروشی عاشقی باشد ببین
هر نفس در هر دلی بی انتهاست
زندگی زیباترین تقدیرهاست




ایمان پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:11 ب.ظ http://shabhayetanhaie.blogsky.com

سلام عزیز

زندگی را می توان درغنچه ها تفسیر کرد
با نگاه سبز باران عشق را تعبیر کرد
زندگی راپر ز احساس کبو تر ها نمود
کینه را با نگاه ساده ای زنجیر کرد
همچو شبنم چشم را درچشم شقایهاگشود
طرح یک لبخند را بر برگ گل تصویر کرد
زندگی را می توان در خلوت هر صبحدم
با وضوئی با دعایی با خدا تقدیر کرد

کاش میشد لحظه ها را قاب کرد
روزهای تیره را خواب کرد....

موفق باشی.............

الهه پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 04:37 ب.ظ http://elaheyebaran.blogsky.com

سلام روزبه جان
راستش اگر تو از این غم و غصه دست برداری اونم از از تو جدا می شه وبه شادی که منتظرشی می رسی فقط کافیه اراده کنی خوشحالم می کنی اگر بینم پست بعدیت از غم و غصه نیست و زود هم بیا که سخت منتظریم ببینم این تنها ترین عاشق تنها اولین پست شادی که قراره بذاره چه جوریه به خدا از بس اینجا چشمام با نوشوشته های غمگین تو عادت کرده که هر لحظه دوست دارم ببینم چه جوری خارج از غم می نویسی...
منتظرم...وبلاگت و به روز کن دست دست هم نکن آخه اگر صبر کنی ممکنه نظرت عوض بشه ...
بنویس از زندگی از زیبایی هاش از شادیهاش تو هم که ماشالا خوب می نویسی بهتره همین الان شروع کنی به نوشتن واسه داشتن یه وبلاگ شاد
منتظرم روزبه جان

حتما....!!!؟؟؟

رهگذر پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 04:48 ب.ظ

سلام

حدود دو هفته ای میشه که با وبلاگ شما آشنا شدم یا بهتر بگم مهمون خونه شما شدم و با اجازه ای که خودتون به خواننده های وبلاگتون دادید مهمون خونه دلتون هم شدم و باید بدون هیچ گونه اغراقی بگم که شما استعداد فوق العاده ای در نوشتن و بروز احساساتتون دارید و عجیب خواننده رو با خودتون همراه می کنید علی الخصوص اینکه آهنگ زیبایی برای وبلاگتون انتخاب کرده بودید که متاسفانه حدود ۸ روزی میشه که اون آهنگ رو از وبلاگتون برداشتید و اگه به خاطر داشته باشید یک کامنت تقریبا معترض گونه من باب اینکه چرا اون آهنگ دیگه پخش نمی شه براتون گذاشتم.....
من که به نوشته هاتون خیلی انس گرفتم و مطمئنم تا وقتی این وبلاگ برجاست من هم هستم .. همیشه...
و اما می خوام در مورد آخرین نوشتتون نظر بدم....
گرچه که خیلی تلخ بود و حتی باعث شد دل من هم مثل اسمون دل شما ابری بشه ولی تنها یه جملتون از میون انبوه نوشته ها نظرم رو جلب کرد و باعث شد که دیگه این همه دلتنگی رو مهمون خونه دلم نکنم همین که گفتید دیگه نمیخواین غم تو نوشته ها و زندگیتون معنایی داشته باشه من رو خیلی خوشحال کرد .....و نهایتا از ته دلم براتون آرزوی خوشبختی میکنم همون خوشبختی که خودتون می خواین و براتون تعریف شده است....حالا چه میخواد این خوشبختی در گرو وصال باشه یا جدایی و فراموشی.....
فقط برای اخرین بار از شما تقاضا می کنم که اون اهنگ زیبا رو دوباره تووی وبلاگتون بذارین آخه خیلی ساده و ارامش بخش بود ، صد البته اگر خودتون دوست داشتید ....

خداحافظ

سلام
خوش اومدید به میخونه ی حضرت عشق
ممنون از لطفتون شما خوبین ما کی هستیم بابا؟؟؟
من اون آهنگ رو دوباره گذاشتم همون و
سبز و شاد باشین
فعلا

ندا پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:46 ب.ظ http://daftarezendegi.blogsky.com/

سلام روزبه خوبیییییییییییی
آپ کردم و منتظر دیر نکنی
فعلا

مرجان جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:32 ق.ظ

Ba salam

Khoobe ke belakhare ye tasmim gereftin
Omidvaram kare dorosty karde bashin
Amma faghat ye nokte..
Age gharare faramooshesh koni yani dige barnagarde bayad be tore kol faramosheSH konin
In ke sakhte toosh shaki nist ..vali bayad hame chiro faramosh konin


Khoobe ke be inja residin ke to in masael nabayad pafeshary kard
Aksare eshgah ye tarafast
Moshkelam injast


Hala ke toonestid ba khodetoon ro rast beshin va ye tasmim begirin
Dorost ya ghalatesho nemidoonam vali omidavaram ke be salahe toon bashe
Pas behtare be tore kol, faramoshehsh konin


Paydar va sarfaraz bashin va to karatoon movafagh

مرجان جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:34 ق.ظ

Akhe man nemidoonam
Shoma ke neveshtehatoon az ye eshghe pak sohbat mikone
Shayadam vase hamoon kariye ke kardin……

Nemidoonam gonahe toon inghadr bozorge ke …….
Shayad dige pashimooni fayde nadashte bashe
Behar hal omidvaram dar baghaye marahele zendegitoon movafagh bashin



Az oon avvalam gofatm ke hamishe be sarnevesht motaghed bashin
Hanoozam migam ke in amletoon ghabele tahsine



رهگذر جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:51 ب.ظ

سلام

از اینکه واسه نظرم اهمیت قائل شدید از شما بینهایت سپاسگذارم


به قول خودتون *فعلا*

سلام
خواهش می کنم کاری نکردم خودتون لطف دارین...
**فعلا***

سمیرا جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:09 ب.ظ http://www.hatamipour.de

به نام عشق
به نام خدا خالق انسان، به نام انسان خالق غم ها، به نام غم ها بوجد آورنده ی اشکها، به نام اشک تسکین دهنده ی قلبها، به نام قلبها ایجادگر عشق و به نام عشق زیباترین خطای انسان /سلام شرمنده ازاین که نتونستم به دوستان خوبم سر بزنم راستی بهم سری بزنید اگر بخشدین موفق باشید وهمیشه شاد ;)

ّآزاده جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:09 ب.ظ http://yas-sefid-17.blogsky.com/

سلام...
واسه اینکه جواب لطفت را نداده بودم ... شرمندم...
یه جورایی گیر کردم مثه خودت...
تو بلاگم یه متن نوشتم که وقتی نوشتت را خوندم یاد اون افتادم اسم متنش {من،شیطن،ولنتاین} حتما بخونش.
یه قسمت از متنش را واست می نویسم:

من نور را دیده ام

همان روز که در میان تاریکی و روشنی

من دوباره به زندگی پیوند زده شدم

من دستان پاک خدا را دیدم

که به من گوشزد می کرد...هنوز فرصت داری...

شابد سهراب راست می گفت ...اندکی صبر سحر نزدیک است...

.
.
.

سربلند ، سبز و جاری باشی تا ستاره...

علی و مریم شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:15 ق.ظ http://har-2-ashegh.blogsky.com

سلام مرسی از لوگو ها
واقعا همشون زیبا بودن
دستت درد نکنه

موفق باشی

این چه حرفیه....

[ بدون نام ] شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:26 ق.ظ

سلام مهربون!

میدونم که خسته و دلتنگی نازنین! ولی اگر این سختیها نبودن که آدمها نمیتونستن بزرگ بشن... و اگر آدمها به همه چیزایی که دلشون میخواست می رسیدن پس دیگه انگیزه زندگی کردن چی میتونست باشه... اگر سعی کنی فراموشش کنی هیچوقت این اتفاق نمی افته ... بگذار زمان کار خودش رو بکنه مطمئنا هر چی خیره همون میشه... برای آرامشت دعا میکنم... و منتظرم که نوشته های شاد و بی دغدغه ات رو بخونم....
یاحق!

دو پرنده یک پرواز شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:57 ق.ظ http://2birds.blogsky.com

سلام
روزبه تو رو خدا یه کاری کن هم ی این دوستای خوبت دارن منو می کشن
تو رو خدا بهشون یه چیزی بگو تا بفهمن من تو نیستم منو که کشتن...
تو رو خدا روزبه کاری کن
منتظرتم
راستی امروز ساعت 12 ظهر منتظر باش زنگ می زنم بهت کرت دارم
*****فعلا******

باشه درستش میکنم
تو بهش فکر نکن
ولی من امروز درس دارم بعد از ظهر زنگ بزن
باشه؟؟؟
منتظرتم
فعلا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد