طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

کوروش بزرگ

مگر می شود به هفت آبان ماه رسید و فراموش اش کرد. فردا هفتم آبان ماه است روز بزرگمردی از تاریخ چند هزاره ساله ایران، کسی که  در طول تاریخ نه تنها برای ایرانیان بل برای همه گیتی زبانزد بود. چه از نظر منش شاهانه و چه از نظر قدرتمندی اش در طول دوره زیست اش. کوروش اکنون در پاسارگاد پارس در آرامگاه خویش آرام گشته است و روشن است که در این بین نه تنها من بل شمار زیادی از دوستداران و تبار وی در صدد گرامیداشت ایشان هستند.

روشن است که در طول تاریخ شکوهمند کشورم سردمداران بزرگی بر قدرت بوده اند و هر کدام خواستارانی دارد. اما کسی این چنین پس از دو هزار و پانصد از دربارش این چنین زنده و گرامی نگه داشته شود گذاره ای است به جد ناممکن. و نادر است که آریایی ای این چنین در بین جهان غرب و شرق گرامی نگه داشته شود و از وی سخن گفته.

کوروش بزرگ، مام میهن، خرسندیم از اینکه همچنان در بین ما هستی و شکوه و بزرگی خاک و زمین ات را می بینی.


(پاسارگاد ِ پارس آرامگاه کوروش هخامنشی)

فراموشی

از یادم رفته ای، در گوشه و کنار هستی به دنبال نشانه ای از وجود شیرین ات بوده ام که گم شده ای. دست می گشایم بال می گیرد این پرنده در آشیانه خویش و به جستجو بر می خیزد. از این کرانه تا به کرانه ای دیگر، کجا هستی؟ چرا تمام بودنت تمام شده است؟ و من هیچ  شده ام در پی پیدا کردن ات. واژگون می شود و در خود دوباره حل می شود. می اندیشد که چگونه؟ بایستم و یا حرکت کنم. به راستی که بوده ای که این چنین می خواهدت؟ و چه ناب بوده ای که این گونه گم گشته ای؟ نیرویی به تپش تو را وا می دارد و از نو ناپدید می شوی. مانند سیلی خروشان که از پهنای اقیانوسی برآمده باشی به دیواره های زمانه می کوبد و هر هستی را نیست می کند و با خود می شورد. بیدار می شوم، از خوابی که انگار چند ساله بوده است. همه چیز روشن است. به اطراف می نگرم. ساعت تیک تیک می زند و ناگهان از کار می افتد. کجاییم؟ به چه درگیریم؟ پرسش های تکراری را مرور می کنیم و دوباره آغاز می کنیم، از ابتدا گشایش. من تو را چشم به راه بوده ام که ناگهان افسوس کنان مانند شیری که قلمروی اش محدود شده باشد تو را در بیرون سلطه ی خویش می بینم، در آسمان. تو پرواز کردی همچون همیشه دورترین نقطه ی وجود را گزیدی و رفتی. به انتها می رسم. هیچ می شود همه انگاره های پیشین و پسین. یک ناامیدی زمخت سرتاسر وجودم را فرا می گیرد. دوباره و از نو باید برای چه نوشت وقتی این چنین زمانه کوبنده وجود ات را له می کند؟ فراموش می کنم و از نو باید تکرار کرد تمام گذاره ها و قضایا را. بلند می شود. در آیینه نگاه می کند. آشنای پیشین و غریب امروز چه تلخ بود رفتن ات. برای نبودت ات چه دردهایی بدون درمان شدند و زیست ناممکن.


نیم نگاهی به تکنولوژی

با توجه به رشد روزافزون و در برخی موارد لحظه ای دانش فناوری و تکنولوژی روزانه شاهد اختراعات تازه و گاهن بسیار نادر در این زمینه می باشیم. از گجت ها گرفته تا ماشین ها و ربات های گوناگون که هر کدام از طرف شرکت های مهم این دانش به بازار برای مخاطبان خاص خود به بازار ارایه می شود. یکی از اهداف اولیه و اصولی همه اینها راحتی انسان و کمک کردن به انسان در انجام کارها و شتاب بخشیدن به کارهای روزانه است. چه بسا بسیاری از این ابزار کمک شایانی به پیشرفت کرده باشد. 

بازار تلفن های هوشمند همیشه در ایران یکی از بازارهای پر سر و صدا و داغ بوده است. بیش از نیمی از جمعیت ایران از تلفن همراه برای انجام کارهای روزانه خود استفاده می کنند و کارهای دیگر از جمله مرور اتفاقات روز و سایر. شرکت های بزرگ همواره توجه خاصی به بازار ایران داشته اند و حتا شرکت هایی که به دلایلی که از حوصله این جستار خارج است بنا به شرایط موجود تلفن های همراه شان به راحتی در بازار ایران وارد می شود و هیچ.

شاید این از شوق و اشتیاق ذهن ایرانی باشد که به چنین ابزاری می تواند به راحتی دست پیدا کند و برایش کمک دستی شود. 


هر روزه شاهد رشد روزافزون این فناوری در کشور پهناورمان هستیم و چه خوب که بتوانیم از بین این شمار مارک ها انتخابی مناسب داشته باشیم. 


شرکت کره ای سامسونگ همواره از پیشتازان این عرصه بوده است. ولی متاسفانه هیچ گاه به دیدگاه من نتوانسته گوشی ای آنچنان مانند تعریف و تمجید هایی که از آن می شود بسازد. از هر کدام از این محصولات می توان ایراد و اشکالی گرفت. شرکت آمریکایی اپل همواره گوشی هایی مقبول و مقابل انتظار مشتریان ساخته و شرکت های دیگر که در مورد آن دیدگاهی وجود ندارد.


اما چند وقت پیش محصول تازه شرکت مزبور برای سال جاری میلادی که قرار است به بازار بیاید نگاه من را به یک باره جهت دار کرد. این گوشی گلاکسی نوت هشت یکی از مدرن ترین و لوکس ترین محصول تلفن همراهی است که نگارنده در این مدت دیده است. طراحی منحصر به فرد قاب و صفحه این گوشی، تکنولوژی به روز و پر قدرت در همه جهات که متناسب با دستگاه ارایه شده است همگی این گوشی را زمره یکی از عجیب ترین محصولاتی کرده است که جهان به چشم خود دیده است. شاید شکست آغاز یک پیروزی بزرگ باشد. در همه عرصه ها، کسانی که این چنین صحبت هایی را دنبال می کنند می دانند مدل های پیشین این دستگاه شکست وحشتناکی را متحمل شده بود و شاید عرضه این گوشی جبران همه آن مکافات باشد.


برایتان پیش آمده در نگاه اول خیره و مات چیزی و یا شخصی و یا منظره ای شوید که به سختی از ذهن دور شود. این گوشی همین کار را با شما می کند.


موفق باشید.

بیشاپور

داشتن مکانی خوش آب و هوا همواره نیازی نخستین برای زندگی بوده است. از گذشته تا به کنون. در این میان در پهنای پارس فراوانی دشت ها و کوها با فراخور دیده می شود. در شمال غربی پارس کنونی شهرستان کازرون یکی از این مکان هایی است که همواره جایگاه فرمانروایی ایران بوده است. بافت مناسب، شرایط آب و هوایی مناسب و مکان استراتژیک از شوندهای پیدایش تمدن پارس در این مرز و بوم از دیرباز بوده است.


یکی از جاهای دیدنی که بدان پرداخت می شود بیشاپور پارس است. تمدن و فرهنگ دوره ای طولانی از ایران در این مرز و بوم پایسته شده است، روزگار که بدان می توان افتخار کرد و بارها از آن نبشته شده است. بیشاپور به دستور شاه شاپور اول شاه ساسانیان احداث گشته است، نزدیکی و همجوار بودن به پرسپولیس نیاز بر این بود که شهری دیگر احداث شود بدین منظور شاپور اول ساسانی دستور به برپا کردن این شهر می دهد.


بیشاپور در دشت پهناوری در کنار رودی بزرگ که بیشاپور کنونی است برپا گشته است. کاخی که محل قرارگیری امپراطوری آن زمان ایران بوده است. وجود رود در کنار این سازه بزرگ شوندی دیگر بر زنده بودن این اثر گرانبهای پارسی است.


بیشاپور به مانند شمار بیشتر سازه های آن زمان امپراطوری ایران، سازه ای است از خشت و گل و سنگ که نقوش برجسته، وجود ستون های برافراشته شده که همگی همراه نماد ایران باستان است در آن به چشم می خورد. سنگ نبشته های که هنوز از آن دوران به جا مانده است نشان می دهد که بیشاپور در مدت های زیادی حتا تا قرن های شش و هفت خورشیدی شهری به سامان بوده است و کاربرد داشته است اما امروزه به نظر می رسد، رخداد های فرهنگی و اجتماعی بر شکوه آن کاسته است و این  کاخ بنای بزرگ را تبدیل به مکانی کرده است که امروزه از آن می بینیم.


از سنگ نوشته های دیدنی در این مکان بزرگ می توان به پیروزی بهرام دوم نام برد. و از کاخ های بی شمار این سازه می توان از پرستش گاه آناهیتا و والرین نام برد.


شوربختانه این بنا از نگهداری ای مناسب و بهینه به دور بوده است چیزی که با توجه به پیشینه این بنا اندکی شگرف به نظر می رسد. چرا؟ زیرا که می توان با نگهداری و تیمار کردن این بنای سترگ پیشینه این سازه را به آن برگرداند و شاید مهر و جانی دوباره به آن دمید. کاوش های باستانی را از سر گرفت و به بزرگی این سنگ بنا افزود. باری امیدوار است که چنین باشد و شود.


(نقش برجسته شاه شاهان بهرام دوم در بیشاپور امروزی)

غار آبی سهولان

اگر مسیرتان به شمال غربی کشور افتاده باشد در پهنای شمال غربی کشور حدفاصل شهرهای بوکان و مهاباد یکی از شگفت انگیزترین جاذبه های طبیعی نهفته است. در مسیر گفته شده روستایی را پیدا می کنید که در نزدیکی این روستا غاری شگرف هست. سهولان از زیباترین و جالب ترین مکان هایی است که ارزش چندبار دیدن دارد.


به گفته ی محلی ها این غار لانه کبوتر بوده است و آن هم به دلیل وجود شمار زیادی کبوتر که در آن آشیانه گزیده اند. طبیعت سرد و خشک و آب هوای کوهستانی بر غار حاکم است. هنگام ورود به باغ شمار انبوه درختان سردسیری به چشم می خورد و چیزی که بیش از اینان به چشم می آید سنگ ها و صخره های بزرگ و تیز. مسیر پیچ در پیچ ورودی شما را به سالنی راهنمایی می کند، و شما با دریاچه ای ناب که از آن آب می جوشد رو به رو می شوید. وجود پرندگان و سر و صدای آنها به چشم انداز غار افزوده است. همچنین آب زلال که عمق در بعضی جاهای غار به بیش از سی متر می رسد. مسیر غار را می توان با قایق های مناسب غارنوردی طی کرد که همه مسیر چنان زیبا و حیرت انگیز است که برای هر کسی می تواند ایجاد کننده خاطره ای بی همتا باشد. وجود لایه های قدیمی سنگ ها که قدمت آنها به بیش از 70 میلیون سال پیش باز می گردد. 

غار در حدود 100 سال پیش توسط ژاک دمرگان طی اتفاقی شناسایی شده است و چیزی که روشن است بارها پس از این سال دچار بازبینی شده است.



ریشه

در روانشناسی مدرن واژگان زیادی وارد شده اند که شاید زمانی هیچ کدام معنی و برداشت هایی نداشته اند و امروزه تبدیل به خوراک این علم شده اند. یکی از این مباحث ریشه است. آنها بر این باور هستند که شکل دورنی من انسان دارای چند مرحله رشد و پیکربندی و همچنین بلوغ و تکامل است. که در طی مراحل گوناگون زندگی انسان نمو آن روشن می شوند و هر دوره با دوره ای دیگر کاملن متفاوت است ولی در یک سلسله پایه های یکی اند.

در دوره های ابتدایی این رشد چنان محسوس نیست، و اما در دوره های بعدی می توان آن را لمس کرد و شناخت. به زبان ساده تر گویی انسان در جستجوی هستی و روحیات خویش گام بر میدارد و هر بار که از تلاش به جایی برسد درخت زندگی اش ساقه و ریشه می گیرد. و این می تواند برای هر سوژه ای شکل بگیرد. به صورت خودآگاه و ناخودآگاه. این چنین است که جستجو آغاز می شود و تا زمان رسیدن به آخر ادامه پیدا می کند. از زمانی که انسان فکر کردن را آغاز می کند چشم اندازی نو پیش روی او قرار می گیرد و با هر بار دیدن دریچه ای تازه گشوده می شود. اگر از شما پرسیده شود چه رنگی را بیشتر دوست دارید؟ چه زمان از طول روز و شب را دوس دارید؟ چه پاسخی خواهید داشت؟ چه پاسخ جدی ای بدین پرسش دارید؟ 

روشن است که شرایط محیطی می تواند بر تک تک این احساس ها سیطره داشته باشد ولی در آخر این خود شخص است که انتخاب می کند که کدامیک؟ در روزگاری زندگی می کنیم که گوناگون در هر وجه از زندگی به صورت بیشینه وجود دارد و انسان مدرن برای انتخاب هر کدام از اینان مختار است و چه بسا در بین این همه دچار سردرگمی شود. کسی می تواند از نردبان این دیوار بالا رود و پشت دیوار را ببیند که بتواند بهترین گزینه را در بهترین زمان ممکن برای خویش انتخاب کند بدین صورت که به خود خود نزدیک تر شود. 

شاید اولین چیزی که به ذهن مان می رسد وقتی بدین واژه بر می خوریم سرانجام و ابتدای هر چیزی باشد. وقتی که ذهن در حال شناخت اطراف خویشتن است مهم است که بداند ابتدای آن چیست و باید برای ادامه دادن آن چه چیز هایی را نگه دارد و در نهایت چه مواردی را کنار بگذارد. 

در این مسیر کار دشوار برداشتن گام نخست است در ادامه پشت سر می آیند. بارها در این راه به مواردی بر می خوریم که شگفت زده می شویم، گاهی خنده مان می گیرد و گاهی هم غمگین می شویم و اما مهم این است که بدان نقطه رسیده ایم.

و از آن پس باید مراقب آن چیزی که کاشته ایم، پنداشته ایم و کردار کرده ایم باشیم که مبادا به آن آسیبی برسد.


سال نوی خورشیدی

آخرین روز 1395 را پشت سر می گذاریم. سالی که تمام شد تجربه نو به همراه خویش به ما افزونی کرد.

با فرارسیدن فصل بهار و جشن نوروز آغاز سال 1396 را جشن می گیریم. باور داریم که می توان به سوی شادی و نیکی قدم برداشت و سیاهی را زدود.

سالی پر از مهربانی، زیبایی و شکوه برایتان آرزومندم.


نوروزتان پیروز 

و سرانجام دفتر 1395 بسته شد

خرداد هزار و سیصد و نود و پنج چراغ پت پت کنان می سوخت.  از خواب نیم روزی بلند می شوی. روز آدینه است و غروب ای دهشتناک سرتاسر آسمان را فرا گرفته. کرختی و بی حوصلگی در تمام اعضای بدنم احساس می کنم. این یک روز بد است، بد. و آن را می دانم. به انتهای تاریکی خیره می شوم و برای ساعات پیش رو برنامه می چینم. کجا هستم؟؟ به کجا می روم؟ و یک سلسله پرسش های روزمره را بارها در آیینه تکرار کرده ام و می کنم. چیزی تند تند می زند و یک لحظه می ایستد. آن حرکت است. که گاه منقبض می شود و گاه می ایستد.


امروز مانند بقیه روزها نیست و نباید هم باشد. از رادیو برای نخستین بار صدای موسیقی دهه شصتی می آید پوزخنده عمیق می زند و خاموش می کنم. آب می آشم. صبر می کنم ببینم چه شده است. چیزی نیست. سیاهی و این بار مطلق. که چیزی فراتر از آن نیست. یک غم سرتاسر جامعه شمال کشور را فرا گرفته است. یک صدا خاموش شده است. یک صدای ناب و یک موزیک ناب. صفحات را برگ می زنم. شب شده است. نگرانی بدی در دل دارم هیچ دوایی مرهم اش نیست، هیچ.


به یاد هدایت می افتم. خط به خط حرف هایش در سرم می غلتد. بویی بد به مشام می رسد. با نهایت دلهره خبری را مرور می کنم. بغض ای می ترکد در گلو. هیچ حرفی نمی تواند آرام ام کند. خواننده راک مشهدی هادی پاکزاد که به تازگی مجوز آلبوم های اش را پس از سالها گرفته بود به زندگی خویش پایان داده است.


هولناک است و ناراحت کننده. مات و مبهوت در پی آشنایی که بشنوم و ببینم راست است یا شایعه.


و اما چرا در این یادداشت؟ رسم است چه کلیشه و چه غیر. که در پایان سال هر کس در پی گردآوری روزها و شب ها و ساعت ها و لحظاتی باشد که در سال خویش گذرانده و از آنها بنویسد از روزهای خوب از روزهای بد. از روزهای سخت و از روزهای آسان. از چیزهایی که یاد گرفته و از چیزهایی که از دست داده است... و .... صحیح هم این است. اما احساس کجای این داستان قرار گرفته است؟ زمان هایی است که احساس می تواند هر نقشی را بازی کند و نقطه هدف را نشانه بگیرد. این یادداشت ختمی است به یک سالی که گذشت. نقطه ی ایست تاریک و ناپیدا که آن سرش ناپیدا. و زمختی آن را من بیش از هر کس دیگر درک می کنم و چه حیف.

روزگار است گاهی این طوری می چرخد. گاهی می توانی از چاه خودت را بالا بکشی و گاهی آن تو خفه می شوی.


نگارنده به هیچ وجه طرفدار ایشان نبوده و از ایشون حمایت نکرده ام. ولی بعضی از کارهای ایشان درخور توجه است که نمی توان به سادگی از آن گذشت و آن را نادیده گرفت. به حدی قوی و عمیق که نمی توان. در زیر یکی از کارهای ایشان ضمیمه شده است. امید است که از اندوه اطرافیان اشان کاسته شود. 


 آهنگ فرشته مرگ از هادی پاکزاد:

دریافت فایل کلیک کنید

چهارشنبه سوری

ایرانیان باستان و هم اکنون هر سال آخرین سه شنبه سال را جشن آتش می گرفتند. از روی آتش می پریدند تا آتش اندوه و غم سالی که گذشته را پاک کند و جای اش را شادی و سرور بگیرد. برای برپا کردن این جشن آتش درست می کردند و از روی آتش می پریدند.

چهارشنبه سوری اتان شادباد.