طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....
درباره من
یک بی همه چیز که چیزهای زیادی از این دنیای چیز نمی خواهد ولی چیزترین این چیزها را در یک چیز جا گذاشته است که چیز خوبی نیست و هر چقدر دنبال آن چیز بگردی چیز می شوی ولی آن چیز را پیدا نمی کنی.
بهت گفتم چیزهای زیادی چیز نیستند. تو، همین خودت تمایل به دانستن چیزهای ملت داری ولی نمی دانی که چقدر ما چیزهای تو رو می دانیم و کارمان این است شب تا صب به چیزهای تو بخندیم و چیز بخوریم چیز بکشیم و چیزبارانت کنیم..
من در جستجوی من هستم. شاید بیراه باشد، ولی گریز را می زنم...
ادامه...
فکر کنم این سقوط ها بیشتر از یکی بود. یعنی سقوط که نه. فرار از جهنم ساخت بنیاد گرایان مسلمان. ولی بهرحال تجربه ای است که امکان آزمایش آن واقعن نیست. من فکر کنم بسیاری از دانشگاه های کشورهای متمدن این شکل از خودکشی را بررسی کنند. خود من فکر میکنم آخرین امید این انسان این است که در پایین این ساختمان از این ضربه گیرهای نیروهای آتش نشانی باشد که جانش را نجات دهد. یعنی در بالا تمام درها به روی رهایی او بسته شده بود و تنها به امید زمین این شیرجه ی مرگ را زد.
این بابا را من نمی شناسم هیچ وقت هم سعی نکردم بشناسمش ولی خیلی کارش درست بوده، من به جای اون بودم عمرن چنین فکری به ذهنم می رسید، آخر سر هم به یک مرگ معمولی دچار میشدم توو اون حجمه آتش!! ایشان حتا اگر هم شانسی و از ترس از خروجی پنجره ای افتاده باشن، باز هم غم انگیزترین رو سروده اند..
تنها امید، امید برچیده شدن ِ بنیادگرایی است اونم از نوع موجودش.
خوبه تازه این بهترینشه اینور دست کم روزی یکیشو میبینم حالا به هر دلیلی... تا زنده ایم کسی نخواست که باشیم شاید روزی برویم و کسی بگوید که چرا رفت...... راسی سلام رفیق! چطوری؟ اوووووووه این هوا دلم تنگه برات....تو نه خودش سکش افتاد.. .چی کارا میکنی. خوش میگذره... ما که بس غریب افتادیم این ور دنیا کسی نیست بگه چطوری رفیق..!!! از بس زمونه عوض شده البته اشتب نشه ایرون که بدتره 2هفته پیش تهرون بودم 10 روز موندم کسی از رفیقا سراغ نگرفت....بی مرفتا این ور باز اگه خودی نیستن...باز وفا دارن خیلی حرف زدم برم ناهار بخورم...فعلن دلتBAK رفیق
من زیاد خوب نیستم، و تنها تنها هستم و در حال گذراندن اوقاتی که بر وجود من مشرف شده!! این تن بمیره تنها دارم خاک میخورم و پوست می اندازم.
سلام دوست عزیز قدیمی حتما تعجب مبکنی که چرا بهت میگم دوست قدیمی حق داری چند سال پیش من و شما با هم تبادل لینک داشتیم و برو بیا اما من یه مدتی زدیم یه تنبلی و اپ نشدیم امرور که داشتم نظرات رو میخوندم یاد شما کردیم گفتیم بیاییم عرض سلامی کنیم و خواهش کنم اگه میشه مججد منو لینک بده و بیا با هم دوباره شروع به نوشتن کنیم به امید دیدار
سلام دوست قدیمی. بله، به یاد دارم این اسم رو. من هم خوشحالم که شما برگشته اید و قصد نوشتن دارید. برای شما آرزوی موفقیت میکنم.
________________00___00________________
_______________00_____00_______________
______________00_______00______________
_____________00_________00_____________
00000000000000___________00_000000000000
__00______________0یه0______________00__
____00________0ستاره خوشگل0_______00___
______00_________0برای0_________00______
________00_____0تو دوست0_____00________
__________00_____0عزیزم0_____00__________
_________00_________________00_________
________00________0000________00_______
_______00_______00____00_______00______
______00_____00__________00_____00_____
_____00___00________________00___00____
____0000________________________0000___
به من یه سر بزن
فکر کنم این سقوط ها بیشتر از یکی بود. یعنی سقوط که نه. فرار از جهنم ساخت بنیاد گرایان مسلمان.
ولی بهرحال تجربه ای است که امکان آزمایش آن واقعن نیست. من فکر کنم بسیاری از دانشگاه های کشورهای متمدن این شکل از خودکشی را بررسی کنند.
خود من فکر میکنم آخرین امید این انسان این است که در پایین این ساختمان از این ضربه گیرهای نیروهای آتش نشانی باشد که جانش را نجات دهد. یعنی در بالا تمام درها به روی رهایی او بسته شده بود و تنها به امید زمین این شیرجه ی مرگ را زد.
این بابا را من نمی شناسم هیچ وقت هم سعی نکردم بشناسمش ولی خیلی کارش درست بوده، من به جای اون بودم عمرن چنین فکری به ذهنم می رسید، آخر سر هم به یک مرگ معمولی دچار میشدم توو اون حجمه آتش!!
ایشان حتا اگر هم شانسی و از ترس از خروجی پنجره ای افتاده باشن، باز هم غم انگیزترین رو سروده اند..
تنها امید، امید برچیده شدن ِ بنیادگرایی است اونم از نوع موجودش.
خوبه تازه این بهترینشه اینور دست کم روزی یکیشو میبینم حالا به هر دلیلی...
تا زنده ایم کسی نخواست که باشیم
شاید روزی برویم و کسی بگوید که چرا رفت......
راسی سلام رفیق!
چطوری؟
اوووووووه این هوا دلم تنگه برات....تو نه خودش سکش افتاد..
.چی کارا میکنی. خوش میگذره...
ما که بس غریب افتادیم این ور دنیا کسی نیست بگه چطوری رفیق..!!! از بس زمونه عوض شده البته اشتب نشه ایرون که بدتره 2هفته پیش تهرون بودم 10 روز موندم کسی از رفیقا سراغ نگرفت....بی مرفتا
این ور باز اگه خودی نیستن...باز وفا دارن
خیلی حرف زدم برم ناهار بخورم...فعلن
دلتBAK رفیق
من زیاد خوب نیستم، و تنها تنها هستم و در حال گذراندن اوقاتی که بر وجود من مشرف شده!! این تن بمیره تنها دارم خاک میخورم و پوست می اندازم.
این احوال گرامی ما، تو خوب باش ولی...
سلام دوست عزیز قدیمی
حتما تعجب مبکنی که چرا بهت میگم دوست قدیمی
حق داری
چند سال پیش من و شما با هم تبادل لینک داشتیم و برو بیا
اما من یه مدتی زدیم یه تنبلی و اپ نشدیم
امرور که داشتم نظرات رو میخوندم یاد شما کردیم
گفتیم بیاییم عرض سلامی کنیم و خواهش کنم اگه میشه مججد منو لینک بده و بیا با هم دوباره شروع به نوشتن کنیم
به امید دیدار
سلام دوست قدیمی. بله، به یاد دارم این اسم رو. من هم خوشحالم که شما برگشته اید و قصد نوشتن دارید.
برای شما آرزوی موفقیت میکنم.
سلام روزبه جان
میسی که به وبم سر زدی...واقعا غم انگیز بود این عکس..
اهنگت غم انگیز ترش کرد تو فکر فرو رفتم ....اپم بیاا
سلام خواهر!
خواهش وبلاگت که منو گرفت. حتمنی. فعلن
:(((((((((((((((
دوست دارم تا همیشه این یادداشت صفحه اول وبلاگم باشه....میدونی :(