طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

ما را چه فکر است؟!

...  


روزگاری نیازمند یک دست و کلام! برای ادامه دادن.. اینکه من هستم.. انسانم!.. 

گذشته گذشت! و نیاز ها همون قدر با زمان بزرگ شدند.. این قدر بزرگ شدند که حتا بودن رو هم زیر پرسش می برد!.. تلاش شروع شد! برای ثابت کردن درون.. تا کی؟ به چه اندازه!؟
یه چیزی کم هست.. هنوز هم یه چیزی شاید هم بیش از یک چیز کم هست!؟.. شاید که دیگر نون و سرپناه دغدغه فکر نباشد! اما آزادی چه ؟! هنوز در پی پیدا کردن نیازها.. در خود باید گم بشی! 

و اما فردای نیامده.. دوست ندارم بدان فکر کنم.. چو فردا آید فکر فردا کنم.. !!  

"ما همه درون گودال هایی زندگی می کنیم! که دوست داریم از درون اون به ستاره ها نگاه کنیم!!"

+ چه زندگی داریم! روزگاری بدان فکر می کنی که "انسان خطای خداست" و روزگاری هم "خدا را خطای انسان می بینی".. نع نع.. گزاف مگو!.. تو هم اگه نگه داری.. این چرخ حرکت می کنه.. حرکت.. حرکت.. 

 


پ.ن: این یادداشت گفته ای بود بر تایید کتاب "آمریکا" اثر فرانتس کافکا فقید که چندی پیش به پایان رسید!

نظرات 23 + ارسال نظر
شمیلا جمعه 4 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:01 ب.ظ http://my-destiny.blogsky.com

سلام
خوبی؟
وبلاگ خلوتگاه یک عاشق رو تعطیل کردیم
آدرس وبلاگ جدید ما این هست :
http://my-destiny.blogsky.com
لطفا اگر می خواهید به ما لینک بدی لینک قبای رو پاکش کن و پس از قرار دادن لینک ما در سایت خودتون تو وبلاگ جدید ما لینک خودتون رو در قسمت نظرات ثبت کنید

درود
این روزها همه چیز در حال تعطیل شدن هست!

محسن جمعه 4 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:29 ب.ظ http://after23.blogsky.com

تا یک جایش را با تو موافق هستم. ولی دنیای امروز که نه بلکه دنیای زمان فردوسی هم چنین بود که جمله چو فردا شود فکر فردا کنیم تبلیغ میشد. این یعنی عین ندانم کاری و عدم برنامه ریزی. در این بین برنامه ریزی برای فردا به کجا می رود؟
فکر نمی کنی مردمی که امروز در جهان متمدن زندگی میکنند و فرهنگشان را هم دارند عقیده دارند که چو فردا شود فکر فردا کنیم.
این را یک روزی به شکل پست توی وبلاگم می گذارم.

اتفاقن هم با این جمله مخالف هستم!
و تنها تاکید بر اون به خاطر قبول نداشتن اون بود..
این تبلیغی که گاهی اوقات ناخواسته وارد زندگی من شد..

همین الان حتا درس خوندن هم پی اون آینده می یاد وسط چه برسه به کارهای دیگه..

اما گاهی اوقات در یک دوره ای نمی خواستم این رو باور کنم! می فهمی ؟؟
این سخت بود برام.. وقتی به چیزی باور دارم اما خلاف ان رو دارم انجام میدم..

درد شد.. دغدغه شد..

شب خوش.

جاوید ایران.

.. جمعه 4 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:56 ب.ظ

به نام خدا
سلااام..
بدون تو سنگم..
کناره تو ابرم..
بیا تا گریه کنم...
سر اومده صبرم..
یا حق!

درود..
جوابی ندارم!
یعنی بهتره که جوابی نداشته باشم!

سلی دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:59 ب.ظ

من صداق کامل این جمله هستم !
چو فردا شود فکر فردا کنیم


گذشته ! هی روزبه ! هـــــــــی !

مــیام !

من زیادی این رو قبول ندارم!

یعنی در لفظ شاید اما در عمل نه!

منتظر!

فاطمه سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:35 ق.ظ http://www.mahekhamush.blogfa.com

وسط زمین و هوا گیر کردم !

...

من تو هوام فعلن!

سیما چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:55 ب.ظ http://stripped.blogsky.com

ممنون که به من سر میزنی ... باز هم منتظرم.

شرمنده دیر شد... از درب و دیوار سیاهی میریزه.

خواهش!

ما خودمون سیاهش کردیم!

+ تازه مشکی رنگ عشقه!

سیما چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:56 ب.ظ http://stripped.blogsky.com

نه به ستاره میرسم و نه به گودال دل خوش میکنم.

فعلن که ما به ظاهر مثل گودال نشین ها عمل می کنیم!

؟؟

... چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:35 ب.ظ http://lindaset.blogfa.com/

سلام امیدوارم حالت خوووب باشه این وبلاگ منه خوشحال میشم بیای و نظرتو راجع بهش بدیممنوون

درود.
حتمن.
سر فرصت :)
موفق باشی..

فروغ .ف یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:57 ق.ظ

درود بر روزبهی که می نویسد از امروز و دیروز و فردایی که میرسد!

گفته بودم ازمون های دانشگاهه و پس از اون میام و امروز که روز دیگر ترم جدید است آمده ام سرکی بزنم به تو و آنچه می نویسی.

از دیروزها نوشته ای که حسرت نان و آزادی بود و امروز دغدغه ی نان نیست که آزادی در هیچ دکانی موجود نیست .
نه گرفتنی است نه خریدنی نه داشتنی این روزها آزادی!
تنها فروختنش را به ما یاد دادند چندی پیش َپیشتر از پیش!

برایت بگویم من نیز چون تو از دیروزهایی که گاه و بیگاه بر پیکر روحم یادشان زخمه می زند خرسند نمی شوم اما به خویش یاد داده ام که به فردا بنگرم شاید آبی باشد!

گفته ای امروز دغدغه ی نان نیست .هست!دیگر امروز نه تنها آزادی وجود ندارد که لقمه ای نان نیز کمر مردان را خم می کند و صورت زنان را با سیلی سرخ نگاه می دارد ....
آری ...
[دشوار زمانه ای است.]..!

درود بانو.
خوشحالم که اومدی.

شاید کسانی که رمان آمریکا رو خونده باشن بیشتر نزدیک به گفته های من بشن اما ظاهرن تو زیادی نزدیک شدی :)
اما گون های دیگر.

تلنگور من به داشتن نون خودم و نداشتن نون دیگران بود نه اینکه امروز نان هم هست!

آزادی هم بدست می آید.. اما به سختی.. باید برای اون خون هم داد! چه برسه به وقت!

زیاد به فردا فکر نمی کنم!
تنها باید برای اومدن اون آماده بود..

ما خودمون به دست خودمون! اون رو سخت کردیم دوست گرامی من.

فروغ .ف یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:01 ق.ظ http://www.naerika.blogfa.com

دردی دوباره بر روزبه!
می بینم که پاسخ دوستات رو همین جا می دی !من تازه دیدم !
خیلی جالبه .دوست داشتم . چند دم پیش بود که پاسخ رای هایم رو خوندم .سپاس

:)
همیشه این جوری هست..
به هر حال باید کوچک سپاسی هم برای کسانی همچون تو جا بذارم دیگه !

خواهش.

سیما یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:27 ق.ظ

الان به روزم و منتظر... تو نیامدی؟

حتمن.. چند روزی نبودم.. منتظر باش..

حامد یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 05:39 ب.ظ http://setareyezard.blogfa.com

سلام
گلم نه اینکه یادم رفت بهت سر بزنم نتونستم
متنت قشنک بود
طرح وبلاگت هم قشنگه
اصلا همش قشنگه نه
ستاره ها رو یادت نره

درود.
؟؟
خواهش می کنم!
لطف شماست.

شهرزاد یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:08 ب.ظ http://se-pi-dar.blogsky.com

سلام
از این حرکت... حرکتی که نوشتی یاد این شعر افتادم:
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
منم با این که بنشینیم و بگذاریم روزگار هر طور که می‌خواد ما رو بچرخونه مخالفم این طوری آدم سرگیجه می گیره
پاینده باشی

درود.

اوه اوه.. بانو من خیللی با این یکی مشکل دارم! همون سرگیجه! وقتی سرم گیج میره دوست دارم بمیرم اما سرم گیج نره!
اینه دیگه!

این روزها ظاهرن ماها سرگیجه رو ترجیح میدیم به خیلی چیزهای دیگه!

مرجان یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:14 ب.ظ http://www.baranraha.blogfa.com

سلام دوست بی معرفتم
خوبی .... نیستی کم پیدا شدی ...
تو کلبه یخی منتظرت هستم ....
با بهترین ارزوها ... جاویدان باشی

درود.
کمی وقت کم دارم!
پوزش..

M_P چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:50 ب.ظ http://www.amaghejahanam.blogfa.com

سلام به دوست عزیزم مطلب جالبی بود. منتظرتم حتما بیا

درود. ممنون.
:)

فاطمه چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:33 ب.ظ http://www.mahekhamush.blogfa.com

مطمئنی ؟!

از چی ؟؟

.... دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:56 ب.ظ

سلام سرزدی ببینی چه جووووری بووود البته میدووونم خوب نیست .....

درود.
حتمن. پیشرفت می کنی..

محسن دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:50 ب.ظ

من اگر جای تو بودم اون کاریکاتور را طوری می کشیدم که به اندازه کله این سوژه سقف سوراخ باشه. این قدر نا امیدی راه به جایی نخواهد برد.
فدا

من نکشیدم. دیگری این را کشیده است.
شاید مناسب این نوشته بود.

من اون قدرها هم ناامید نیستم! روز به روز امیدوار تر می شوم.

می بینی که ماهواره امید (!!) هم به فضا پرتاب شد!!! اون وقت من ناامید باشم ؟؟

ترس من از آن است که بار دیگر ناامید شوم از هموندان خود!

محسن سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:24 ب.ظ http://after23.blogsky.com

هم وند را قبلن هم شنیده بودم ولی نمی دانم یعنی چه. برایم بنویس.

عضو.

هیلدا پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:39 ق.ظ http://www.hildabihamtast.blogsky.com

هیس...

هیش..

سلی شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:18 ب.ظ

روزبهههههههههههههه کجایی ؟:دی

همین جا !!
سوت و کور.. وقتش نیست..

صدای تنهایی چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:16 ب.ظ http://www.3ot-delan.blogsky.com

سلام
کاش همه غصه خرید شوت بلبلی بود
کاش تمام ارزویم همان اجازه مادر برای رفتن به کوچه بود
کاش تمام دوستیها به همان قهر و آشتی های کودکی ختم میشد
خیلی دلم کودکی می خواهد خیلی دلم میخواهد دغدغه هایم همان دغدغه های کودکی باشد
خیلی دلم می خواهد دوباره عید نوروز لباسهای نو با کفشهای پاشنه بلند بپوشم و منتظر بمانم که بهم عیدی بدهند
چقدر دوست دارم مثل کودکی همه جا بپرم و از درخت بالا بروم و نگویند دختر دیگه بزرگ شدی زشته ...
خیلی چیزها دوست دارم اینجا جا نمیشه عزیزم

درود.
اون تنها نمادی از اوضاع اون زمان بود!
تنها نمادی از فقر..

من هم دوست دارم به کودکی برگردم.. چون کودکی نکردم.. این بازی ها را نکردم.. در یک کلام زندگی نکردم..

سایه ی خیال(ا.ع) پنج‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:58 ب.ظ http://www.golayepune.blogsky.com

خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها
بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا
خداحافظ خداحافظ
همین حالا
خداحافظ


این وبلاگ برای همیشه تعطیل شد...
مشتاقانه در انتظار آخرین نظر شما در وبلاگم هستم.

این روزها همه یچیز و همه کس در حال تعطیل شدن هستند..

حتمن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد