طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

۵ آبان ۱۳۸۳ -- روز دیدار -- >> خدانگهدار....

...با کی قسمت کنم سکوت سرد رو...با کی قسمت این دنیای درد رو...یه قدم فاصله تا شکست بغض...برو عشقم تا نبینی گریه ی مرد رو...برو عشقم به سلامت سفرت...اشکام روشنیه راه رو می ریزم پشت سرت...به سلامت سفرت....


   راز هایم را نمی گفتم  مگر در گوش باد 

 

                   باد هم  برده  مرا  و  قصه هایم را  ز یاد


                       

نظرات 35 + ارسال نظر
ندا جمعه 5 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:29 ق.ظ http://daftarezendegi.blogsky.com/

سلاممممم
شما فکر کن خوندم. همین

علی جمعه 5 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:17 ق.ظ http://www.tandis-tanhaee.blogsky.com

سلام ....
بابا این عکسا چیه ؟ ؟؟؟؟
من باید برم ...آخه یه کارایی تو قسمت گزارش تخلف بلوگ اسکای دارم ...بگم بابا بیاین فیلترش کنین ...همه رو منحرف کرده ..
در ضمن .....بنویس از سر خط .............................................................................................................

چه عجب سلام کردی.....
یه حالی هم از ما بپرسی بد نی............!
در ضمن این یادته ؟؟؟
........///////////// هر چه آید خوش آید //////////...........

ایمان جمعه 5 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:34 ب.ظ http://shabhayetanhaie.blogsky.com

سلام آ روزبه
احوال شما؟
سایه تون سنگین شده
دیگه به ما سری نمی زنین
تو این یه مورد با هم شباهت داریم
آخه من هم عشق زندگیمو تو ۵ آبان به دست آوردم
ولی من بر خلاف تو خیلی دوسش دارم
به هر حال امیدوارم که همیشه موفق باشی عزیز. . .

سلام
مرسی از اینکه اومدی
تو رو خدا ببخشم........
چیزی دیگه جز این نمی تونم بگم........

هدیه شنبه 6 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:44 ق.ظ http://thinkandheart.blogfa.com/

سلااااااااام خوندم ولی قهرررررررررررررم
پس کامنت نمیزارم آخر معرفت :(

............چی کار کنم ؟؟؟

دربدرها شنبه 6 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:26 ب.ظ http://darbedarha.blogfa.com

سلا م خوبی؟‌داستان تلخی بود ...ماجرای ۵ آبان ...ولی بی خیال .... آدمای دنیام مثله خود دنیا دووم ندارن.... همه چی می گذره ...امیدوارم موفق باشی ...به ماها سر بزنید ...

ندا شنبه 6 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:01 ب.ظ http://www.daftarezendegi.blogsky.com/

خوب حالا سلامممم .خوبی یا بد هر چی بماند چون خودم اصلا حالم خوش نیست . خوب روزبه خان که انتظار نداشتی ولی به قول نیوتون هر عملی یه عکس العمل داره . همیشه میای و سر سری می خونی و میری یا خبر میدی که آپ کردی همین ببین خوشت اومد ؟ بگذریم بازم زدی به سیم آخر بابا از من یاد بگیر که زدم به تبل بیعاری چی میشه این دو روزه ی دنیا ارزش این همه سختی رو نداره .هر جا هم که کم میاری فوری وب و وب نویسی تعطیل اینش بیشتر کفریم میکنه . به هر حال صلاح مملکت خویش خسروان دانند . من همیشه میام و می خونم .نمیدونم راجع به عکس ها بهت چی گفتن ولی خیلی روشن مطلب رو میرسونه . و دیگه اینکه ....
سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه ی تنها دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته درین بغض درنگ
دل دیوانه ی تنها دل تنگ
پیش این سنگدلان...تو بدان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
چه دل آزار ترین شد... چه دل آزار ترین
روزبه اگه بهم سر نزنی وای به حالت چه بنویسی چه نه.
همین دیگه زیادی ور زدم .فعلا

مرسی
در ضمن
صلاح مملکت خویش خود سران داند !!!!!!!!
................

الهه شنبه 6 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:08 ب.ظ http://elaheyebaran.blogsky.com

سلام روزبه جان
من می دونم تو باز اینجا می نویسی
آخه دلت طاقت نمی آره
طی تجربه ای که داشتم از دفعات قبل این و می گم
به هر حال اگر واقعا تصمیمت قطعیه واسه خداحافظی ....خداحافظ
امیدوارم که همه جا موفق باشی

سلام
پارسال دوست امسال آشنا.........
چه عجب !!!!!

ندا یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:54 ب.ظ

سلامی از جنس بلور و...
آه از این همه بغض
حالا دیگر تنها سکوت بهانه ایست برای
اشکی که گه گاه بر آستین خاطره ها یم خشک میشود ......منتظرم. فعلا

علی دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:20 ب.ظ http://www.tandis-tanhaee.blogsky.com

الو.....کجایی؟آهان راستی سلام(تا نزدیمون)
میگم بی ادب تو رفتی بالای وب من برا خودت تبلیغات راه انداختی ؟
رفتی بالای وب من نوشتی well come to hazrat eshgh >?
برو زود درستش کن وگرنه ازت به حاج زمانی شکایت می کنم

سلام
اصلا هواس واسه آدم نمی ذاری تو که........
باشه همین الان زدمش......
برو نگاه کن

ناهید-مریم دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:11 ب.ظ http://maryam-nahid.blogsky.com

آخر ما نفهمیدیم رازت چی بود؟
جریانه الو چیه؟ (عصبانییییییییییییی .... فقط اگه . .. )
افغتنفغتدانتدظیسزبنمئشسنم لاتلااتناتاتالتال

بازم خودتو وَ ..... اوردی ... بابا کی بلاگه تورو میخواد؟

..............!!!!...............
آخ بسوزه پدر دو زاری......~~~~!!!!

فرزاد سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:53 ق.ظ

سلام
حال شما خوبه؟؟؟
مدتی هست کمه با وب لاگ شما آشنا شدم (زیاد نیست)
از هون اول یه صفای دیگه تو وب لاگتون نسبت به بقیه بود
آخه طرح قالب نوشته ها رنگ نوشته ها عکس ها و آهنگ همه و همه یه چیز دیگه ای بود
تا اینکه همین چند دقیق پیش اومدم وب لاگت و نوشته رو خوندم دوست ندارم در مورد حرفات حرف بزنم آخه نمی دونم تو قبلا چی می نوشتی
به هر حال من مایلم که کار آپ تو رو بکنم البته اگه هنوز هم رو حرفت باشی
منتظر جوابت هستم ایمیلم رو گذاشتم

سلام
مرسی از لطفت
باشه من هنوز مطمئن نیستم رو تصمیمی که گرفتم اگه قطعی بود بهت ایمیل می زنم
خوب ؟
فعلا

فاطمه سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:09 ب.ظ http://www.yek-teke-tanhaiy.blogsky.com/

سلام
اول بگم ببخشید دیر اومدم چون واقعا حال خوشی نداشتم
امروزم که حالم وحشتناکهههههههههههههههه از صبح تا حالا دارم از دلشوره میمیرم نمی دونم چم شده حالم بد بود با زهرا هم حرف زدم بدتر شدم .....
نمی دونم چی بگم فقط متاسفم
دوست دارم بازم بنویسی اما یه چیزه نو اما اگه دیگه ننوشتی دوست دارم به بلاگم سر بزنی
*************************************
عشق ، درد به همراه می آورد
عشق ، نگرانی می دهد

نگرانی ، جرأت می بخشد
جرأت ، اعتقاد می آورد

اعتقاد ، امید می دهد
امید، زندگی می بخشد
زندگی ، عشق هدیه می کند
عشق ، عشق هدیه می کند
***************************************
میدونی درباره این موضوع نمیتونم چیزی بگم چون به نظرم اینجوری آدم یه طرفه به قاضی می ره و ممکنه درست قضاوت نکنه
برات آرزوی بهترینها را دارم
شاد باشی
××××××××××××××××××××××××××××
برای آرزوهایم که میمیرند
سکوتی میکنم سنگین تر از فریاد
فعلا**************************************

سلام
فقط می تونم بگم ممنون

[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 03:29 ب.ظ

کسی که گواهی نامه نداره با سرعت بالا تو یه کوچه باریک رانندگی نمیکنه .....قصد جون کسی رو هم نمیکنه ...

..........
من کسی نیستم که بخوام قصد جون کسی رو بکنم.......
دوست داشتم یهچیزی رو بهت بدم که جفتمون راحت شیم
ولی نمی دونم چرا ندادم؟؟؟؟؟..........

سونیا گلی....... پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:13 ق.ظ

سلام کنم یا نه ؟؟؟
حالت چطوره ؟؟
خوبی ؟؟
اومدم یه چیز رو فقط بهت یادوری کنم همین و برم
داری چی کار می کنی با خودت هان ؟؟؟ می دونی داری چی کار می کنی ؟؟
روزبه به خدا دیگه منم خسته شدم بس کن ولی کن دیگه
می دونی داری با خودت و اون طفل معصوم چی کار می کنی
داری با این کار هات اون رو هم عذاب می دی تو که اینو دوست نداری پس چرا ول نمی کنی
یا برو بهش بگو و یا دیگه ازش حرفی نزن
به خدا می رم خودم بهش می گم ها
می خوای دوباره بی قرار رو برات بنویسم ؟؟
در ضمن می خوای چی کار کنی با حضرتت ؟؟ هان ؟؟؟
این بود اون همه حرفی که از حضرت عشق می زدی
اینجا دل منه ....اینجا حرف حرف بغض منه ....این بود حرف هات
یا دیگه نمی نویسی یا اگه می خوای هم ادامه پیدا کنه خودت می نویسی
داشتم نظر علی رو می خوندم
آره اون درست می گه نقطه سر خط...................
منتظر این کارتم
خودتو خراب نکن
بیا بشو همون پسر خوب بابا
راستی دارم می یام یک شنبه !!!
اینم دوباره می نویسم.........

........بی قرارم....بی قرار یه لحظه دیدنت....یه لحظه گفتنه اون همه اشکی که ریخته شد....بی قرار اومدنت به خونه....برگشت اون همه عشق رفته.....

سلام
خوبی تو ؟؟
چه عجب اینجا اومدی ؟؟
دست نذار رو دلم
خوب ؟
من اونو عذاب نمی دم دیگه
مطممن باش
من که تا حالا هر چی بوده کشیدم این رو هم می کشم و نمی گم
می ذارمش تو همون آرشیوی که خیلی چیز ها توشه..........
همین.........
................تنهام.............می دونی چی می خوام؟؟
یه هم صحبت.....یه کسی که فقط به حرفام گوش بده و هر چی تو این دلمه بهش بگم
که هنوز اون رو پیدا نکردم
تو رو خدا دوباره این آهنگ رو یادم نیار من اینو نمی خوام دیگه بشنوم.......ازت خواهش می کنم
من خیلی وقته که گفتم...............
...../////////// سفرت بخیر /////////...........

ندا پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:44 ب.ظ

سلاممممم
یه درد دل جانانه با یه معشوق عاشق نواز
گفتم : خدای من ، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغهء دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم ، آرام برایت بگویم و بگریم ، در آن لحظات شانه های تو کجا بود ؟ گفت: عزیز تر از هر چه هست ، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی ، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی . من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم ............/
گفتم : پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی ، اینگونه زار بگریم ؟ گفت : عزیزتر از هر چه هست ، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند ،اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان ، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود
گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی ؟ گفت : بارها صدایت کردم ، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی ، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیز از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید ........
گفتم : پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی ؟ گفت : روزیت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ، پناهت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ، بارها گل برایت فرستادم ، کلامی نگفتی ، می خواستم برایم بگویی آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم کردی ..........
گفتم : پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی ؟ گفت : اول بار که گفتی خدا آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم ، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر ، من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کنی همان بار اول شفایت می دادم .............
گفتم : مهربانترین خدا ، دوست دارمت ....... گفت : عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت.. و من عاشق این عشقم

ندا شنبه 13 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:01 ب.ظ

سلامممم
من اینجا تنهای تنها کجای زمان ایستادم؟؟؟
گلی را پر پر می کنم
کمی هم گلاب
و عودی که می سوزد
منتظرم

.•* *•. .•*فاطمه•* *•. .•* پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:39 ق.ظ http://www.yek-teke-tanhaiy.blogsky.com/

سلام
آقا روزبه به روزم یه سری بزن به بلاگم
خوشحال می شم
فعلا

علی پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:56 ب.ظ http://www.tandis-tanhaee.blogsky.com

سلام دورترین نزدیک
حتما باز می نویسی چه عجب سلام کردی ...ولی ای کاش هیچ وقت به هیچ کسی سلام نمی کردم .....
سلام یه جواب داشتو بس اما همون سلام ...........ای کاش
هیچ وقت نه به تو و نه مخصوصا اون سلام نکرده بودم ...
ای کاش .....
برو ....برو یه چیزی خیر کن که هیچ کس جز من جواب سلامتو
نداد .....ولی ایکاش همیشه مثل جواب سلام بودی ...
دریغ که همیشه بعد از سلام خداحافظ بودی ...

میثم بقای پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:22 ب.ظ

من میثم بقای هستم کلاس سوم حسابداری c هنرستان عارف دنبال یک دوست دختر می گردم از بجنورد

زهرا چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:30 ب.ظ

سلام
خوبی؟
این چند وقت نبودم کامم را جمع کردم واسه همین دیر به دیر میام قبلا هم صد بار گفتم
والا نفهمیدم چه منظوری داشتی
به هر حال امیدوارم مشکلی نداشته باشی
دعا کن بازم بتونیم دوستای خوبی واسه هم باشیم و دوباره دور هم جمع شیم
فعلا ******

فاطمه چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:35 ب.ظ http://yek-teke-tanhaiy.blogsky.com/

سلام
خیلی بی معرفتی نظر ها را چرا تایید نمی کنی؟
گفته بودم آپ کردم نیومدی
باهات قهرم

خوشه اشک پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:33 ب.ظ http://rainiboy2.blogfa.com

یاران، غمم خورید، که غمخوار مانده‌ام
در دست هجر یار گرفتار مانده‌ام

یاری دهید، کز در او دور گشته‌ام
رحمی کنید، کز غم او زار مانده‌ام

یاران من ز بادیه آسان گذشته‌اند
من بی‌رفیق در ره دشوار مانده‌ام

در راه باز مانده‌ام، ار یار دیدمی
با او بگفتمی که: من از یار مانده‌ام

دستم بگیر، کز غمت افتاده‌ام ز پای
کارم کنون بساز، که از کار مانده‌ام

وقت است اگر به لطف دمی دست گیریم
کاندر چه فراق نگونسار مانده‌ام

ور در خور وصال نیم مرهمی فرست
از درد خویشتن، که دل‌افگار مانده‌ام

دردت چو می‌دهد دل بیمار را شفا
من بر امید درد تو بیمار مانده‌ام

بیمار پرسش از تو نیاید، به درد گو:
تا باز پرسدم، که جگرخوار مانده‌ام

مانا که بر در تو عراقی عزیز نیست
کز صحبتش همیشه چنین خوار مانده‌ام

محدثه شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:02 ب.ظ

سلام

خیلی جالبه

اولین باریه که اینجا می یام خیلی ناراحتم که دیر اومدم

۵ ابان .............

روز جالبیه ..........باهاش قهرم...

عکسات خیلی عالیه ادم رو به فکر فرو می بره

خواهش میکنم منه تازه وارد رو تنها نذارید

هدیه یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:02 ب.ظ

سلام روزبه جان شرمنده منم نبودم که بخوام بیام حال و احوال :(
منم خودم کم میام یعنی اینجوری شده واسه اینکه درسا سنگینه...
وبلاگم که خوندی یه آپ خدافظیه موقته...

هدیه چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:31 ق.ظ

سیلااام [چشمک]
خوبی؟؟؟ خوشی؟؟؟ [بوسه]
من آپ کردم یالااا بیاااا....
منتظرم....
سی یووووو.....
بای بای.... [لبخند]

الهام دختر عشق و مهدی پسر عشق یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 04:23 ب.ظ http://elimeti3000.persianblog.com

سلام دوست عزیز زیبا بود خوشحال می شیم به ما هم سر بزنید.موفق باشی

اطهر چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:43 ق.ظ http://brightfire.blogsky.com

سلام
ببخشید دیر اومدم . سرم خیلی شلوغه....

هر دوعاشق پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 04:54 ب.ظ http://www.har2ashegh.blogspot.com

سلام
من mohsen از بلاگ www.har2ashegh.blogspot.comبا من تماس بگیر
har_2_ashegh@...
یه سری هم اینجا بزن ،به گمونم خوشت بیاد
www.omidmusiconline.com

حسین رضایی یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:51 ب.ظ http://rezaei307.blogsky.com

سلام دوست عزیز
احوال شریف
مطلبت رو خوندم
عالی بود
به کلبه من هم یه سر بزن
منتظرت هستم
یا علی

زهرا دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:35 ب.ظ http://www.saattanhaie.blogsky.com/

سلام روزبه
احوال آقا
خوبی که ایشالاااااااااااا
بعد کلی وقت آپکردم....منتظرتمااااا
چند بیت بیشتر ننوشتی اما قشنگ.
لینکات کوووووووووو؟؟؟؟!!!!!!!
بیا
فعلا

ایمان سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:20 ب.ظ http://shabhayetanhaie.blogsky.com

سلام
کسی به پنجره می کوبد

دق دق دق دق

منتظرتم

ندا پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:55 ب.ظ

به رسم دیرین نه رسوم متداول امروزی می گویم سلامممم
حال با توام ؛ دوستی ؟ دشمنی؟ همراهی؟ هر چه خواهی باش
روی سخنم با توست ؛ آخر میطلبم همراهیت را ؛ پس دریغ مکن و همراهم باش
زحمتی دارم میبخشی ؛ پس خاموش بمان و فقط اندکی همراهی کن .تاملی در کار نیست
میخواهم یکدیگر را خراب کنیم؛ تا مساوی بشویم؛ کاملا عادلانه ؛ یادت باشد که...
در مرداب درون جز کرم نمی پروریم
و در میدان ذهن؛جز دار نداریم؛؛؛یعنی جز این نیازی نداریم
در قلبها صاعقه می گذاریم؛؛؛یه جای ملودی احساس
درهوا سم می پاشیم؛؛؛به جای عطر مریم و یاس
و بر زمین نیزه فرو میکنیم؛؛؛ به جای بذر
خانه را تبدیل میکنیم به گورستان؛؛؛؛راه را نزدیک میکنیم
و روشوخانه را به مرده شور خانه؛؛؛همراه با عطر کافور
اجساد را از سقف می آویزیم؛؛؛؛شاید هم تکه تکه کردیم ؛ باکی نیست٠
و قلب ها را با خنجر میدریم؛؛؛ مثال وحوش؛؛؛ آخر بربریت شاخ و دم نمی خواهد
میرسیم به تقسیم غنائم ؛ کاملا مساوی ؛ مطمئن باش چون شرط کردیم همراه باشیم
قسمت می کنیم نفرت را ؛ کینه را ؛ و هر آنچه بویی ازوسوسه های شیطانی دارد
دفن می کنیم با هم تمام یک رنگی را ؛ عشق را ؛ محبت را ؛آخر بی ارزشند میدانی که
میدانم موفق میشویم .آری میشویم؛ چون ؛ ویرانی سخت نیست؛ سهل ترین است به دنیا
و بسوزانم؛ یا بسوزانی ؛خسته که نشدی؟؟؟ و ...من اینجا ؛ ایستاده ام که بسوزم
ومن هستم ؛ همراه با تو که هنوز همراهمی ؛ میدانم دیگر مرا نمیشناسی ؟
آن دختر احساساتی که مینوشت از عشق؛ از زندگی ؛او را کشتم و اینک.........
ایستاده ام که بسوزم؛ حال نوبت من است ؛ میدانم سوزاندن سخت نیست ؛ میدانم؛پس........
دست در دست هم دهید ز کین ؛؛؛؛من برای سوختن؛ آویختن اماده ام ؛
شاید فردا نوبت تو باشد همراه . بنشین به انتظار فردا نزدیک است ؛ نزدیک تر از همیشه .
اه داشت فراموشم میشد ؛ ممنون که همراهیم کردی. در قبال این همراهی ارمغانی داشتی ...
شاهد سوختنم بودی . چون با هم هیمه را روشن کردیم ؛ پس بی حسابیم خلاص .
راستی(( بودن یا نبودن من نوعی همین مضحک ترین مساله ی دنیاست...درسته؟))
همین

سحر پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:04 ب.ظ http://www.saharplus.persianblog.com

سلام،حال شما خوبه؟!
راستش من اولین باری که به وبلاگ شما سر می زنم!وبلاگ جالبی داری،من search کردم عشق،وبلاگ ِشما اومد،اما چرا اینقدر عشقت سیاهّ؟چرا غمگینی؟
آدم عاشق غمگین نیست ،نا امید نیست،و شما هم عاشقی من هم عاشقم اما تو رو خدا این طوری نباشید.
ببخشید اگه ناراحتتون کردم.
به امید دیدار

[ بدون نام ] سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:26 ب.ظ

سلام

ممنون می شوم اگر به کلبه ی حقیر من سری بزنی

+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+
روزی دل من که تهی بود و غریب

از شهر سکوت به دیار تو رسید

در شهر صدا که پر از زمزمه بود

تنها دل من قصه ی مهر تو شنید

چشم تو مرا به شب خاطره برد

در سینه دلم از تو و یاد تو تپید

در سینه ی سردم ، این شهر سکوت

دیوار سکوت به صدای تو شکست

شد شهر هیاهو ، این سینه ی من

فریاد دلم به لبانم بنشست

خورشید منی ،‌ منم آن بوته ی دشت

من زنده ام از نور تو ای چشمه ی نور

دریای منی ، منم آن قایق خرد

با خود تو مرا می بری تا ساحل دور

کنون تو مرا همه شوری و صدا

کنون تو مرا همه نوری و امید

در باغ دلم بنشین بار دگر

ای پیکر تو ، چو گل یاس سپید




حسین یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 07:38 ب.ظ

سلام من وبلاگتو نو دیدم خیلی جالبه
فقط خیلی دوست دارم یه بار یا شما رو ببینم یا صحبت کنم باها تون اگه مایل بودید برام pm بذارین

سلام
خواهش می کنم شما لطف دارین
چشم براتون اف می ذارم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد