طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

دیگرآزاری

برای تان پیش آمده هنگامی از فکری آزار ببینید. در ناخودآگاه یک سلسله افکار به قول عام ناپسند گردش کنند و خاطرتان را خدشه دار کنند. اگر فرض را بر این بگذاریم که خیل گسترده این افکار در شرایط شما جایگاهی نداشته باشند پس ریشه این افکار از کجا آب می خورند؟ این را بارها انسان مدرن در طول زندگی می پرسد و در بسیار موارد به جای درمان و اندیشه بدان به فراموشی می سپارد.


در سده گذشته با توجه به پیشرفت محسوس دانش روانشناسی و روانکاوی حتا در بین عام مردم واکاوی و شناخت خودآگاه اهمیت ویژه ای یافته است. تا جایی که صحبت کردن از چیزهایی که در زمان پیش امری نادر بوده است حال بین همه رایج گشته است. برای نمونه اینکه ضمیرناخودآگاه چیست؟ می توانیم خوب باشیم؟ برای بهتر کردن روحیه خویش چه کارها باید کرد؟ و این گونه پرسش ها...که خود به تنهایی می تواند ذهن یک روانکاو و یا روانشناس را ساعت های طولانی درگیر کند و برای هر کدام نسخه ای جداگانه داشته باشد. در این جستار ضمیرناخودآگاه محور اصلی نیست و به بررسی دیگرآزاری می پردازم.


کمبودهای ناشی از حصرت و ناامیدی نداشتن و محروم ماندن از ارزش های انسانی چیزی است که به سادگی نمی توان از آن گذشت. و می تواند درخت هر انسان بالغی را از ریشه برکند. این سری نداشته ها اگر تبدیل به یک دوره در طول زندگی شوند و اگر جلوی آن گرفته نشود به یک حالت روانی خاص تبدیل می شود.


فردی را در نظر بگیرید که مهربانی، زیبایی و همه ارزش های برتر زندگانی از وی گرفته شده باشد و همه آنها تبدیل به یک بار روانی شده باشد که همواره با وی کشیده است. به زبان ساده، دچار واپس زدگی و سرخوردگی شده باشد. هر چند که نمی توان به سادگی بازگو کرد.

بحران از اینجا شکل می گیرد و با هر بار نرسیدن به مقصد این  بحران تشدید می یابد و اگر در ذهن حلاجی نشود وارد ضمیر می شود و آنجاست که تبدیل به آن شده است که این جستار را پوشش می دهد. بار ذهنی این بحران به حدی می تواند سنگین و غیرقابل تحمل باشد که زندگی بر شخص سخت بگذرد و حساسیت به بیشینه مقدار خود برسد. در کنار این بحران سایر روحیات فرد دچار دگرگونی شدید می شود و از حالت نرمال به پایین تر سقوط می کند. و با هر بار سقوط فاصله بین احساسات اساسی زندگانی و بایدها و نبایدها بیشتر می شود. تا جایی این شکاف ادامه پیدا می کند که فرد اختیار از کف می برد.


چه ویژگی های دارد؟ اینها در حالت روزمرگی برای هرکسی امکان اتفاق دارد. در حالت طبیعی هر کدام از ما انسان ها می توانیم کمبودهای خویشتن را یافته و برای برطرف کردن آنها کوشش کنیم. مثلن پیدا نکردن دوست و یا شنونده برایمان پیش آمده و مانند اینها. اما زمان که صحبت از این حالت بحرانی می شود وضعیت کمی فرق می کند. تسلسل در انجام کارهای روزمره، نداشتن اعتماد به نفس لازم و رضایت، و از هم گسیختگی می تواند به حدی تار و پود هر جانوری را بر هم بزند که آن سرش ناپیدا باشد. این بحران بر فرد چیره شده است و بازیابی احساسات آغازین امری دشوار که نیاز به پیگری مداوم دارد.


از بیشینه کارهایی که چنین دسته از روحیات می تواند انجام دهد خوددداری می کنیم. چرا؟ زیرا اینکه به دست آوردن یک شمار انسان هایی که چنین شرایط مشابه ای دارند همان اندازه دشوار است که شرایط آنان. پس باید از آن گذشت. امید است که خواننده متوجه شده باشد که چگونه روحیاتی می تواند این جستار را پوشش دهد.


و در پایان گفتنی است که مانند تمامی ِ دردهای انسان این درد هم درمانی دارد. با یک دوره زمانی خاص با شرایط خاص، می توان بر آن چیره شد و به حالت نرمال رسید.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد