ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
...با کی قسمت کنم سکوت سرد رو...با کی قسمت این دنیای درد رو...یه قدم فاصله تا شکست بغض...برو عشقم تا نبینی گریه ی مرد رو...برو عشقم به سلامت سفرت...اشکام روشنیه راه رو می ریزم پشت سرت...به سلامت سفرت....
راز هایم را نمی گفتم مگر در گوش باد
باد هم برده مرا و قصه هایم را ز یاد
....فکر کنم کمی دوری از اینجا برام خوب باشه...
شاید ؟
هر وقت تونستم آپ می کنم......
فقط بگم که ببخشینم..........همین..............////
گفتی بمان... گفتم چشم...
گفتی بخوان... گفتم چشم...
گفتی بترس... گفتم چشم...
گفتی بمیر... گفتم چشم...
گفتم بمان... گفتی نه ... ... ... ... ... ...
اگه به زور روزگار از زندگیت می رم کنار
می رم که ثابت کنم عاشقتم دیوونه وار
تو گریه های زار و زار سپردمت به روزگار
این از خودم گذشتنو پای خاطر خواهیم بذار
خیال نکن که خواستمه این اونه که میخواستم
به قبله ی محمدی اینه که حرف راستمه
می خوای واست همین وسط داد بزنم
با تار زلفات دلمو دار بزنم
پیش همه خلق خدا زار بزنم
گریه کنون سر توی دیوار بزنم
بعد یه عمر آزگار یه عاشقی تو روزگار
از عشق تونست که بگذره بدون باختن تو قمر
در جان عاشق من شوق جدا شدن نیست...
خو کرده قفس میل رها شدن نیست...
من با تمام جانم پر بسته و اسیرم...
باید که با تو باشم در پای تو بمیرم...
عهدی که با تو بستم هرگز شکستنی نیست...
این رشته تا دم مرگ گسستنی نیست...
عزیزی که فرصت بیان احساسات رو به من ندادی، خدا حافظ
اما اینقده دوستت داشتم که خودمو به نفهمی می زدم....من توی وجود تو، یه ذره از وجود خدا، یا حتی یه تکه از وجود خودمو پیدا کرده بودم.
تو اونی نبودی که من توی قصه هام ازش یه بت ساخته بودم.
تو حتی اون چیزی که خودت رو نشون میدادی، هم نبودی..
برای من دیگه اسم تومهم نیست.
برای من اون احساسی که توی وجود تو پیدا کردم، عزیز و دوست داشتنیه.
واسه همین هم تا ابد دوستت خواهم داشت.
فقط بدون، همیشه خواستم پُر بشی از من.
تو عمیق تر از اونی بودی که احساس من بتونه تو رو پر کنه.
و هر چی تلاش کردم، دیدم تمام وجودت خالیه، آره! از من خالیه.
به جای اینکه من پُرت کنم، غرق اعماق وجود تو شدم و نابود شدم.
آره! توی وجود تو گم شدم..
و کسی به من فرصت کمک خواستن هم نداد.
همیشه از خدا می خواستم که یه عشق واقعی رو بهم بده،
اون رو بهم داد، گرچه خیلی زود هم ازم گرفت.
ولی هر چه بیشتر میگذره به حقیقی بودن اون دوست داشتن مطمئن تر میشم.
حتی نبودن تو توی این مدت نتونست ذره ای از احساس من کم کنه،
چه بسا هر لحظه قدرتش رو توی قلبم بیشتر از پیش احساس می کنم.
دلم می خواد برات آرزو کنم،..........................................................
دیگه حتی نمی خوام فکر کنم که احساس واقعی تو چی بود؟
دیگه دنبال مقصر هم نمی گردم.. دنبال برنده و بازنده هم نیستم.
اگه برنده و بازنده ای هم باشه.. اون برنده تویی..
تو بردی... آره! فقط تو بردی.
ولی من خوشحالم که به تو باختم!!!