ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در طول تاریخ٬ آن هم تاریخ ایران٬ حتا فکرش را هم نمی کردم در زمان حیات من و یا دو درجه پیش تر ـ پدر و مادربزرگم ـ یک عدد بتواند حرف بزند. نشانه شود. و نماینده یک اندیشه٬ یک حرکت٬ یک پویایی بشود. اما «۲» کار خودش را کرد.
دست کم من هیچ زمان این عدد را جدی نگرفته بودم. ۲ بسیار تلاش کرد تا خودش را ثابت کند. تاریخ تولد صادق شد. و تاریخ وفات خیلی های دیگر و...
۲ به ۳۲ رسید و ۲۸ مرداد. ولی هنوز جفت نشده بود. چند سالی صبر کرد و بالاخره شد ۲۲.
سیستم با تغذیه کردن ۲۲ با مشکل مواجه شد٬ شکسته شد ولی ریشه داشت. مدتی خاموشی و سکوت را پیشه کرد تا یک بار دیگر عرض اندام کند. و این بار تکی جولان داد. ۲ خرداد. امیدها برگشت. مبارزه کرد٬ چند سالی بعد ِ آن حرکت باز هم نشان داد در صحنه هست... حرکت قوی نبود و من از نوشتن آن معذورم!
خفقان آمد. سرکوب در حال خرد کردن نیم دایره ۲ بود. "به هنگامی که هر سپیده/به صدای هم آواز دوازده گلوله/سوراخ/میشود". سر به زیر شد و شاید هم در آستانه فروپاشی. به گونه ای که حتا تصور تولد یک عدد دیگر و یا آمدن ۲ به تنهایی سخت شده بود. ایوب هم خسته شد٬ غرولندش دماوند را هم می لرزاند.
تا بالاخره آمد٬ آن هم جفتی. دو «۲» در کنار هم. «۲۲» خرداد. او آغازکننده شد و چشم به راه مردمانی است که کمی فکر کنند٬ کشمش بخورند تا آلزایمر را از خودشان دور کنند٬ تا یاد بگیرند هر کس منجی ِ خودش باشد... ۲۵ را همه دیدند.
ey vaaaaaaaaaaaaaaaal
ارادتمند. خوشمان آمد که خوشت آمد