ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
همیشه همین طوره. یک رخداد ساده و پاک می تونه چنان تاثیری روی حال و هوای تو داشته باشه که بیل های مکانیکی هم نه. از نزدیک به دو ماه پیش می دونستم که استاد علیزاده همراه مجید خلج عازم شیراز هستند و تالار حافظیه. اون دو ماه پیش حال و روزی نسبتن خوبی داشتم و مُصر به رفتن کنسرت. با مشکلاتی که این مدت پیش آمد آن چنان شوقی برای رفتن نداشتم.
بالاخره هفته پیش بود که تصمیم گرفتم برای ساختن یک لحظه ناب همراه دوستان راهی شویم. از همون هفته پیش اتفاق ها به کام ما نبود و هر بار مشکلی برای رفتن پیش می آمد که احتمال نرفتن را خیلی قوی تر از رفتن می کرد. این هم به گونه ای درست شد و روز شنبه به ساعت پسین راهی شدیم.
کنسرت بداهه نوازی بود در دو بخش. سه تار، تار و شورانگیز حسین علیزاده همراه تنبک، دایره و زنگ سرانگشت مجید خلج. حال جالب و شاید هم تازه ای بود پیش از کنسرت، شاید بیشتر اون تاثیر استرس دیدار نخست و شاید هم چیز دیگری! انگار دست خودم نبود و خودم را آماده یک خاطره سازی می کردم _بیخود و بی جهت _ دوست داشتم همه و همه این امکان مهم را برای من ایجاد کنن. شاید برای گذار از این مرحله زندگیم و حالت هام لازم بود...
استاد با سه تار دوست داشتی آغاز کرد چه خوش بود صدای طنین انداز سه تار حسین علیزاده کنار ضرب مجید خلج همراه با پژواک ِ نوازش های لطیف همچون مخمل. ساده گرفتن و دور کردن همه زاویه های موجود لذت این همراهی را برای هر کس دوست داشتنی تر و باورپذیرتر می کنه، هنر بداهه نوازی پیوند لحظه ها بین نوازنده و مخاطب هست چه خوش که شرایط هم امکان پرواز، رستاخیز، لذت، بودن، هستی را آماده کند.