ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
درست یک سال از سفر او گذشت. هشتاد و هشتی که برای همه ما سخت بود و برای اندکی سخت تر. او هم شاید مانند دیگر همراهانش "دق کرد" و با کوله باری از "دانستنی ها" آهنگ سفر کرد. گفتن جمله کلیشه ای و بس دردناک "چه زود رفت" را آدمی این لحظه ها و در نبود بزرگی حس می کند و صدها بار به "فرشته مرگ" لعنت می فرستند، که چرا؟ چرا پاکزادی همچون او را کمی بیشتر _حتا چند روز_ برای زمین ناپاک نگه نداشتی؟
پرویز مشکاتیان مانند خیلی دیگر از هنرمندان تنها یک نام نبود. بزرگی نام او کمینه تا سالهای سال همراه ساز ها وساخته های او می ماند، بزرگی نام پرویز مشکاتیان تا زمانی که صدایی از سه تار و سنتور نواخته می شود، آشکار است. دیگر کیست که بتواند « رزم مشترک » را این چنین اجرا کند٬ « آستان جانان » و « دود عود » و « بیداد » و « قاصدک » برایمان اجرا کند؟ پرویز مشکاتیان رسم "مرگ در تنهایی" که ویژه هنرمندان است را به خوبی بجا آورد. او در روزگاری رفت که مدت ها در تنهایی خودش فرو رفته بود و هیچ خبری از او منتشر نمی شد. هر چند که سالهای زیادی از کم کاری و بی میلی او می گذشت ولی ساکت ننشست و دست به کاری سترگ زد و به پرورش هنرجویانی پرداخت که بتوانند راه دراز پیش رو را با "چراغی در دست..." طی کنند.
به جرات می توان گفت او تنها هنرمندی ست که درسال های گذشته، پس از مرگش این چنین یادش را گرامی داشته اند، هر چند که این عادت ناپسند جزیی از زندگی روزمره همه ما هم شده است، که پس از مرگ بزرگی و یا گرامی ای یاد او بیافتیم ولی شاید این بار شدت کمبود او هم به این عادت ناپسند اضافه شده است.
چه خوش بود واژه واژه ی هوشنگ ابتهاج که با سه تار و آواز او طنین انداز می شود:
در آغاز مطلع « امشب همه غم های عالم را خبر کن، بنشین و با من گریه سر کن٬ گریه سر کن » به گوش می رسد و در جای دیگر می خواند:
« ای میهن، ای انبوه اندوهان دیرین
ای چون من، ای خموش گریه آیین
ای میهن اینجا سینه من چون تو زخمی است
اینجا دمادم دارکوبی بر درخت پیر میکوبد
ای میهن٬ ای پیر
بالنده افتاده٬ آزاد زمین گیرخون می چکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها...»
به راستی سال 1388 را گذشته از آن همه رخداد ها و راه ها و... می توان سال سوگواری "سنتور" نامید. سالی که در آن دو ابرمرد پهنای سنتور و سنتورنوازی _استاد پایور و استاد مشکاتیان_ را از دست دادیم. پذیرفتن مرگ این دو به خودی خود سخت است و پذیرفتن مرگ این دو در یک سال، آن هم تنها با تفاوت دو ماه سخت تر. به راستی گفته او در خواب محمدرضا درویشی «همه تان سر کارید، من زنده ام!» حقیقت دارد، چون روز به روز که میگذرد ساخته های او بیشتر شناخته میشود و به بزرگی چهار مضراب های او بیشتر می رسیم.
تصنیفی که اینجا گذاشته ام، "سرو آزاد" نام دارد. ساخته ای از پرویز مشکاتیان با سه تار دلنشین ش همراه با آوازی از او. صدای شنیدنی او را از دست ندهید.
دریافت تصنیف سرو آزاد (برای گوش دادن به سایر قطعه های آلبوم « سرو آزاد » لطفن آن را خریداری کنید)
پ.ن: سه روز پیش با یاری شرکت «دل آواز» و «خانه موسیقی» بزرگداشت دیگری در تالار وحدت برای زنده یاد پرویز مشکاتیان برگذار شد. شفیعی کدکنی، محمدرضا شجریان، سیمین بهبهانی، شهرام ناظری، محمدرضا درویشی و... آمده بودند برای نام او.
در این مراسم سه گروه جداگانه سازهایشان را کوک کردند و به روی صحنه آمده اند. رامین صفایی با سنتور ، جمشید صفارزاده با تندر (ساز ابداعی محمدرضا شجریان) و کامران یعقوبی با تنبک، گروه دوم شاگرد و خواهرزاده پرویز مشکاتیان بهداد بابایی با سه تار و شروین مهاجر با کمانچه و در پایان آیین مشکاتیان فرزند استاد با تنبک، شاگرد خلف و برگزیده استاد مشکاتیان سیامک آقایی با سنتور و همایون شجریان با آواز خویش قطعه هایی از آلبوم «دود عود» را بداهه اجرا کردند.
سلام.....وبلاگ خوب و مفیدی داری...دوست داشتی یه سر بهم بزن
درود.
یعنی شم با دیدن (؟؟؟؟) همین یک یادداشت به این نتیجه جامع رسیدین؟
اگه این طوره که واقعن من خرسندم از وجود شما !!
با سپاس آقا...
!!!!!
ما صبح که از خواب بلند میشویم آرزوی مرگ دو سه نفر را می کنیم که یکی از آن ها از دوران اول زمین شناسی زنده است. ولی به جایش انگاری کسی با ما لج کرده باشد جوان تر از اینها می میرند. سالگرد پرویز هم رسید ولی دایناسور ما هنوز زنده است.
گفته بسیار به جایی بود. اصلن شما هدف گیری تون خیلی خوبه. زدین وسط وسط خال.
اون که قدش یه وجب هم نمیشه ولی همین جور داره از زیر٬ زمین و به گند می کشونه!
آخی...
آمین برای آرزو های شما.
اونفدر این شخص مشهوره که تا میگی ف همه میگن:
فندک.
شما بگو اصلن فالوده شیرازی!
دانشگاه و کلاس هایش چون زالویی بودنم را می مکد این روزها و قبولی در آزمون ارشد را برایمبیش از پیش رویاگونه می سازد!
رویا...
اینجا از این خبرها نیست.
در اندرون ما تنها یک مشت "توف" کنار گذاشتیم برای رنگ و روی کتاب ها، که از بدبختی مون نمی تونیم پرتابش کنیم.
کارهای تیاتر و یک مشت کار بیخود دیگه وقتم رو گرفته وگرنه حتمن می نوشتم و می آمدم پیشت.
کارخانه شرمنده سازی بنده یک جا پیش کش حضرت.
سلام.به منم سر بزن.لینکت کردم
موفق باشی!
سلام خوبی خوش میگذره
خیلی وقت بوود نیوومده بودم کلا...
اول از همه اسمه جدید مبارک ایشالا برات کار کنه(:
دوم اینکه تولد حضرت که مرداد بود مبارک
سوم اینکه آقا کم پیدایی نیستی؟ خبری از مااا نمیگیری
عیبی نداره خبری نگیر اما خبر اینه که هنوز نفس میکشم
خب زیادی نمینویسم
موووواظب خودت باش
خدا نگهدار
درود.
ما خودمون هم خیلی وقته نیومده بودیم!
اصلن حالا که اومدم نمی دونم چی به چیه؟!!
ببت همه اینهایی که گفتی ممنونم.
به جون مش قربون هر وقت می یام تو وبت از بس شلوغ ÷لوغه به کل یا نمی بینم اون قسمت نظراتت رو یا یه چی دیگه میشه.
حالا فعلن که زنده ایم!
می بینمت. :)