طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

پایان راهم؟!

...

                                              ترس ترسان در پی آن پاسخ مرموز؟!

                                سر نهادم در رهی تاریک و پیچاپیچ

                        سایه افکندی بر آن پایان و دانستم

            پای تا سر هیچ هستم٬ هسچ هستم٬ هیچ.

(ف.فرخزاد)



پ.ن1: 

تو جشن نوروز هر کسی هدفی رو دنبال می کنه٬ مهم اون آرامش خاطری بود که به من داد تا با مسائل اطرافم بهتر کنار بیام!!

پ.ن۲: 

سال نو آوری و شکوفایی ِ بدبختی های جدید برای مردم  ایران زمین شاد باد.. . . !!

نظرات 67 + ارسال نظر
سورنا یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:53 ب.ظ http://pagah.blogfa.com

اما

اما اگر محشری بخندی

مردگان ابرو بلند می شوند
.
و چشمانم از انجماد سال ها

رقصی دوباره آغاز می کنند.


کافی است به نامم بخوانی

تا کوهساری، با هزار چشمه

دوباره در من نفس بکشد.

کافی است یکبار ،تنها یکبار

عاشق نگاه کنی

تاجوان سال های سبزی

از اعماق پیری

لبخندزنان

دوباره برگردد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ

لیلی گفت : قلبم اسب سرکش عربی ست. بی سوار و بی افسار...عنانش را خدا بریده. این اسب را با خودت می بری؟!... مجنون هیچ نگفت. لیلی که نگاه کرد، مجنون دیگر نبود. تنها شیهه اسبی بود و رد پایی بر شن. لیلی دست بر سینه اش گذاشت، صدای تاختن می آمد. اسب سرکش اما در سینه ی لیلی نبود... خدا گفت : به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید . آزمونتان تنها همین است :عشق . و هر که عاشق تر آمد نزدیکتر است . پس نزدیکتر آیید . نزدیکتر عشق کمند من است . کمندی که شما را پیش من می آورد . کمندم را بگیرید . و لیلی کمند خدا را گرفت . خدا گفت : عشق فرصت گفتگو است . گفتگو با من . با من گفتگو کنید . و لیلی تمام کلمه هایش را به خدا داد . لیلی هم صحبت خدا شد . خدا گفت : عشق همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می کند . و لیلی مشتی نور شد در دستان خداوند ...

hardcandy دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:18 ق.ظ http://hardcandy.blogfa.com/

از هر کجا آمدی .. خوش آمدی رفیق .. خوشحالم کردی!!!

زیر همین آسمان آمدم !...
باز هم می آیم اگر سعادتی باشد.. . .
خوشحال شدم :)

صدای تنهایی دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:43 ق.ظ http://www.3ot-delan.blogsky.com

سلام عزیزم
زودی بیا تولد وبلاگ منه میخوام باشی منتظرتم باشه ...

به به
سلام :)
خوبین شما؟
تبریک می گم
حتما می یام :)

مرد باران دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:38 ق.ظ http://rainct.blogsky.com

سلام:
یه وقت مطلب جدید ننویسی ها!!!
آپدیت کردی خبرم کن، منتظرم، موفق باشی...
ضمنا" دوست دارم اینو حتما" ببینی: http://tinyurl.com/3ljdeq

مرد باران
mohammadblogs@yahoo.com
http://rainct.blogsky.com
سال 1387 هـ.شـ.

سلام عزیز
خوبین شما؟
همین هفته که آپ دیت کردم من :(
حتما... . .
باشه
دانلود داره می کنه :)
می بینم بعد می گم بهت :)
فعلنااا...

سورنا دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:52 ق.ظ

زنده باد
حضرت عشق...

عزیزی تو وحید جان.. . .

ندا دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:08 ق.ظ

در روزگاری که کمان ابروان دختران سیه چشم؛؛
عشق را معنا می کند
و برق سکه مردان شرافت آنان را..؛
آیا فرقی خواهد کرد که آفتاب امروز از پس کدام تزویر طلوع کرده..؟
آیا شادی را می توان از چنگال زمانه ربود..؟
و تردید را که همچون قبایی سیاه بر تن مردمان نشسته زدود..؟
زمانه ای که سکوت؛ نگاه ؛ دلتنگی ؛ و عشق را
در میان ترهم تحقیر کننده اش اسیر کرده است..؛
باید رفت...
و در گوشه ای نشست و بغض کهنه لحظه ها را باز گفت و
های های برای معصومیت زندگی گریست...
می دانم باید رفت...
همه اندیشه ام این است
پروازاز خاک تا افلاک ...
ـــــــــــــــــــــ
حالت بهتر شد یا برای تو هم باید دری وری بنویسم تا یه کوچولو بخندی. راستش حسش نیست دروغ چرا
روزبه من حالش خوبه ؟ خوب بهتره؟؟ خوب همون بهتر تره؟؟؟
زود باش جواب بده و بگو که خوبی

خیلی به دلم نشست ندا جان
-----

ایشاالله بهترم میشه !
گاه و بی گاه این جوری میشه خودشم می ره...
باید بی خیالی طی کرد عزیزم :)
ما درمونده ء خودمونیم دیگه !!
تو خوب باش..درس بخون..کنکور رو خوب بده... منم خوبمممممم

:)

امیر دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:56 ب.ظ http://www.sahel2007.blogsky.com

عزیزم میشه اون عکسی که گذاشتیو کاملشو بعد از کنده کاری بزاری ببینیم آخرش چی میشه ! D:

به به به به چه عجب !
خوشی تو زن ؟!؟!
عزیزم تو که می دونی آخرش چی میشه دیگه !!!
یعنی نمی دونی بدن خودتم چه جوریه !!!!!!
=))
:دی:دی:دی:دی


(حال کردی زن!!)

سورنا دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:09 ب.ظ

خوب عزیز.!
اگه حالت خوب شده بخیر..
بیا تازه شو..عزیزم..
از تشنگی سوختیم...

:)
این حالت دائمی ذهن من هست سورنای عزیز... !!
این جوری هستیم دیگه :دی
خوش باشی :)

امیر سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:40 ق.ظ http://www.sahel2007.blogsky.com

باز این قرصاشو نخورد !
عزیزم من بدن خودم میدونم چیجوریه ولی چون خیلی وقته تورو ندیدم بدنت یادم رفته واسه همین گفتم اون عکسو کامل بزار ببینیم چی میشه !! D:

مشخصه !!
اگه بدن خودت رو می دونی چه جوریه پس چرا هیی گیر دادی به این همزادات که نشونت بدمش هااا ؟؟
وااا چه حرفایی می زنی هاااا...

دهکده رویا سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:03 ب.ظ

سلام
من چند تا نظر برات گذاشتم اما فقط یکیش مشاهده شد! بقیشو چیکار کردی؟؟؟؟
ازت بیشتر انتظار داشتم! تو که زحمت کشیدی اومدی نظرتم در مورد پستم میدادی
بای

سلام
افسانه جان خودت خوب می دونی من تمام نظرات رو چک می کنم و تایید می زنم
اما تو نظری نداده بودی جز همون یه دونه...
باشه می یام حتما...
خودت که می دونی..
فقط خواستم سلامی عرض کنم !!

لی لی چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:07 ق.ظ http://liliana.blogsky.com

سلام
امیدوارم زندگی تون همیشه با آرامش باشد

سلام
:)
خوبین شما؟
تشکر لطف دارین عزیز... . .

ندا چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:58 ب.ظ

روزبه چی میخواستی بهم بگی ؟
چیزی شده؟

هچ چیز !
نه !!

ندا چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:16 ب.ظ

شاید اینبار سلام آغازدوستی نبود
راستی یادت می اید
چه ساده شروع شد
به سادگی یک سیب شاید
یادت می اید
گفتم "دوست جون "
گفتی" جون "
به دلم نشست
چقدر هم!
به دل تو نیز پیشتر نشسته بود
گفتم
گفتی
وشاید به همین سادگی
من شدم دوست تو
تو شدی دوست من
دو دوست کاملا نو
کاملا متفاوت
اززندگی گفتم
از زندگی گفتی
و زندگی کردیم
خندیدی
خنداندیم
و زندگی به مرور
با لبخند های شیرین من و تو
جریان گرفت
سکوت کردم
سکوتم را شکستی
و من
با تو از سبزی ها گفتم
و تو
با من از تمام رنگ ها
و من
امروز
درست زیر این همه برف
که از آسمان
آرام آرام بر من می بارد
خودم را مرور می کنم
و حرفهای سبز تورا
صدای تق تق حضورت می اید
آدمکت روشن می شود
و من سلام می کنم
می نویسم
:می بینی دوست جون
برف می بارد
تو می گویی
دستهایت سردند
هوا سرد است
آنقدر که افکار ادم هم
از پشت پنجره یخ می زنند
و تو می خندی
و من نیز
ــــــــــــــــــــــ
شعر قشنگیه من که دوسش دارم
وفتی من دوست دارم تو هم باید دوست داشته باشی
به این میگن زور گویی از نوع عاطفی مثلا

واقعا زیبا بود...
این زورگویی هم لازم نبود چون من خودم خوشم اومد عزیزم :)

سورنا چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:23 ب.ظ

زنده باشی......

تو هم همین طور عزیزم :دی

سلی چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:40 ب.ظ

حضرت عشق ما چطوره؟
آپ کنی بدک نیس !

بدک نیست !
مثل همیشه...
یه ریتم.. . .
ب زودی عزیز.. . .

پاییز برگ ریزان چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:39 ب.ظ http://azi.blogsky.com

سلام دوست عزیز
من سایه ام سنگین نشده فقط کم میام نت
خوشحالم که یادی ازم کردی

سلام
خواهش می کنم این چه حرفیه که می زنین
شما هر موقع که بیاین قدمتون روچشم !
منت وار اومدین :)

سورنا پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:34 ب.ظ http://fereshteganjahanami.blogfa.com


خرد ، آدمی را گرانبهاترین چیز است ، و خداوند خرد در هر دو جهان کامروا و سرافراز است . و اگر از خلعت خرد محروم بود دانش بجوید ، چه دانشور سرور سروران است . و اگر از آن هم بی بهره بود باید دلیر باشد و در میدان نبرد بی باک باشد تا در نظر پادشاه گرامی ، و پیوسته شاد و فرمانروا باشد .و اگر این نیز نداشت دیگر درخور زنده ماندن نیست ، و بهتر است که مرگ وی را دریابد . بزرگمهر

سلام وبلاگ بسیار زیبایی دارید

جالب بود!

!!!

سلام! خوش اومدین٬ خواهش می کنم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد