طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

مارادونا عصیان می کند...

از زمانی که تونستم تشخیص بدم فوتبال چیه؟ مانند خیلی های دیگه دیوونه بازییش بودم، همیشه می گفتم چطور ممکنه یه آدم این همه بازیکن رو به روش باشه ولی اونها رو یکی یکی جا بذاره بدون اینکه این توپ از پاش جدا بشه! رشته من فوتبال نبود و جای دیگری سیر و سیاحت می کردم ولی خوب همیشه شیفته اون بودم...  

بعدن که بزرگتر شدم دیدم نع خیر حالا دیوونه شخصیت اون هم هستم! برام مهم نبود الان گوشه خونه داره کوکایینش رو می زنه یا اینکه گوشه بیمارستانه و هر لحظه ممکنه خبر مرگش رو بشنوم! اون برای من نماد خیلی از چیزها بود، نمادی از انرژی، شور، "عصیان" و خیلی چیزهای دیگه که شاید گفتنش افکار شوونیسمی تلقی شه!!
اون یه قهرمان بود ولی شاید برام یه نشانه بود از اینکه تو خودت باید قهرمان زندگیت باشی! تا تو عصیان نکنی چطور چشم به راه عصیان هم تیمی؟ هم خونه ای؟ همسایه؟ مردم شهر و کشورت رو داری؟! اون از سرزمین دکتری بود که "عصیان" کرد و مردمی رو نجات داد ولی همیشه دکتر می گفت" تو خودت باید قهرمان زندگیت باشی"  

اون عصیان کرد و پس از بازی فراموش نشدنی فینال جام جهانی 1986 گفت: گل نخستم بهتر بسیار مهمتر از گل دومم بود، در آن زمان همه ما از انگلیسی ها متنفر بودیم، پیش از بازی تصویر کودکانی که توسط انگلیسی ها کشته شده بودند رو به روی چشمام بود! می خواستم انتقام بگیرم! از گل نخست بیشتر لذت بردم این احساس را داشتم که کیف یک انگلیسی رو زده ام!  

دیه گو آرماندو مارادونا از سرزمین خورشید، از سرزمین آلبه سلسته ها برای من همون کسی یه که تو زندگیش علیه خشونت، امپریالیست، فاشیست و.. "عصیان" کرد و به ما یاد داد چطوری چگونه باید یکی یکی عناصر ستم رو پشت سر گذاشت و اون ها رو زمین انداخت و در پایان سرتو بالا بگیری و بگی "ما پیروزیم" 

دیه گو آرماندو مارادونا این بار با کت و شلوار کنار زمین و کنار آلبی سلسته هاست تا هر لحظه هر ثانیه هر بازی یک "عصیان" رو نشون ما بده! حالا به هر روشی... تیم اون چند لحظه دیگه بازی حذفی خودشون رو آغاز می کنن، برام مهم نیست که اون ببازه و یا ببره! واقعن برام مهم نیست که اون جام نوزدهم رو به خونه ببره یا نه! اصلن... شک نکنید که آیندگان هم جام نوزدهم رو مانند ما با نام زیبای دیه گو آرماندو مارادونا می شناسن.  

نظرات 5 + ارسال نظر
محسن سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ق.ظ http://filmamoon.blogsky.com

ولی من درست بر عکس تو در باره اش فکر می کنم.
گلی که باتقلب گل کرد و بعدن گفت که دست خدا از آستین من درآمد رو بالاخره تقلب می دونم. از همون تقلبش ازش بدم اومد. به طوریکه امروزه عین علی پروین بهش نگاه می کنم.

عین علی پروین ؟!!!!!!!!!!! (یه دو تا چشم از حدقه در اومده رو حساب کنید :دی)

من همیشه میگم اگه مارادونا یه اشتباه تو کل زندگیش کرده باشه (که خیلی بیشتر از اینها کرده) اونم همین گل به اصطلاح با تقلب بوده.

ولی خوب مارادونا رو من واسه خیلی چیزهای دیگه شاید چیزهایی که اصلن بیرون زمین فوتبال هستند دوست دارم!

تازه اگه همون گل رو هم بریم تو زمین فوتبال و از اونجا نگاه کنیم آن چنان به چشم نمی یاد ولی خوب یکی مانند من و شما فوتبال رو واسه یه چیز دیگه می بینیم و یا جور دیگه ای می بینیم حتا رخداد های وسط زمین واسه همین این جوری اون رو "تقلب" یا یه "اشتباه" می بینیم.

ولی خوب خیلی از کسانی که من دوستشون دارم تا دلتون بخواد انواع و اقسام اشتباه هات رو کردن ولی خوب...

اصلن من چرا دارم توجیه می کنم! هیچ توجیهی نداره!

ناهید شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:43 ق.ظ

سلام - من کنکور باز هم خراب کردم

درود.
اینی که تو گفتی مسخره ست من این جمله کلیشه ای "حالت چطوره" رو الان بگم..

زیاد خبری ندارم از کنکور امسال تنها می دونم که ریاضی ها هم راضی نبودن.
امیدوارم حداقل این طوری که خودت میگی نباشه ناهید.
آزاد کی داری؟ کجا زدی؟ بچسب به اون.. درست میشه.

محسن شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:35 ب.ظ

داشتم جواب جوابتو توی ذهنم آماده می کردم که دیدم توی جمله آخر خودت جواب احتمالی جدیدمو خط زدی و ننوشتم.
من دوست دارم که اسپانیا قهرمان این جام بشه. یک تیم با کلاس. با این که از جام جهانی قبل تا حالا فوتبال نگاه نکردم. نه بازیکنی میشناسم نه مربیی -چرا مارادونا را می شناسم-
همین جوری الکی.
اینام شدن بهانه های کوچک خوشبختی ما.

دقیقن.
من اتز الان دارم به این فکر می کنم که بعد این جام که همین طوری الکی الکی یه چند شب خوشی رو آورده تو خونه ها بعدش ملت می خوان چه کنن!!
باز روز از نو روزی از نو..

+ دیدی بهتون گفتم جام ۱۹ ام رو با مارادونا می شناسن؟ با این افتضاحی که امروز به بار آورد :دی

محسن یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:21 ب.ظ http://after23.blogsky.com

بعد از بازیها هم بهانه های ساده خوشبختی خودمان را پیدا می کنیم. و چه بسا بهانه های مرکب خوشبختی خودمان را. هنوز مانده تا پایان بازی ها.
کاش من تلویزیون ایران داشتم. شنیده ام سینما آزادی فوتبال نشان می دهد.

شما شاید.
خیلی ها گیج و هاج و واج ان! مردم ایران نمونه بارز روزمرگی هستن. کنارم پر از این جور آدمایی که نمی دونن چه کنن!

چهار تا بازی دیگه بیشتر نمونده..
|آره منم تو روزنامه خوندم. خیلی باید فضا بده تو جمع بشینی فوتبال ببینی. ورزشگاه ها رو که تحریم کردیم (حالا بگو مگه قبلن می رفتی اصلن :دی) سینما کلی انرژی داره.
اون پرده نقره ای..

وای چه اندازه ما اینجا ازش دوریم... :(
حیف.

حسام شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ب.ظ http://hessamm.blogsky.com

این از اون پست های زماندار بود که انگار من خیلی دیر رسیدم بهش!

صالن شما هر زمان که بیای همون وقتشه :دی
دیر و زود که نداره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد